چمن لاله هفتکل قشقایی
این وبلاگ متعلق است به ترکها و کسانی که به قشقای های هفتکل و شیراز و عقایدو رسوم آن علاقه مند هستند (( صمد صفی خانی))
ارسال توسط صمد صفی خانی

 

هجرت ایل قشقایی به خوزستان(ناحیه شهرستان هفتکل).
 
برگرفته ازکتاب ایل قشفایی(تحقیق ازشکرعلی نسیمی).
 
 فصل اول شناخت ایل قشقائی- خوزستان هفتکل
درهفتکل وحومه روستاهایان تعداد زیادی ازطوایف ایل قشقائی بچشم میخورد که تعداد این طوایف به 66 تیره میرسد . برخی این قبائل درگرمسیرادقام شده که قبائل اسکان یافته وکوچ نشینی جنوبی ترین شاخه های مقدمه ای برشناخت ایلات وعشایروهچنین اسکا ن یافته می باشدتحقیقات ناچیزیکه دراین زمینه انجام شد ه و انچه ازاخبار و روایات استنباط می شود٬اولا این سرزمین خاک بختیاری بوده که قبل ازکشف نفت درایران فاقدسکنه بوده و فقط کاروانسراهای بوده که چهاروادارانجااندازی مینمودندوسکنه درباغملک بوده اگرماعمیقا" به زندگی گذشته ها بن گریم وقدری تفحصآن زندگی اولیه ومختصربا آن وضعان چنانی  این مرزو بومی خواهیم برداین سرزمین یکهازسکنه دوگروه ترک ولروقدری هم عرب گامیشی وجود دارد.
 


ادامه مطلب...
ارسال توسط صمد صفی خانی

 

بالام لاي‌لاي گليم لاي‌لاي- قوريوب سوسوزدان علي‌اصغرين دوداغي - زینب زینب - حضرت ابوالفضل (ع) - کربلا یا کربلا - بی کفن حسینیم وای - وفالی سردار -  یارالی قارداش - منيم آقام اوز آقام - مني ته قويما ميداندا - زينب غريب قالوبدي - تربتي قلانلي كربلا سنده آقام حسين ياتبدي - زينبيم كل علمداريم اولدي - یوسف زهرا

بازگشت همه به سوی اوست                        
 
یاایتهاالنفس المطمئن هارجعی الیربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» 
«ای نفس آرام ومطمئن برگردبه سوی پروردگارت درحالی که هم خدا از تو خشنود است وهم توازخداخشنود ،پس داخل  شودرمیان بندگان خوب من وداخل شودربهشت من».
 
 
بانهایت تاثر،باخبرشدیم، برادربزرگوارمان،میلاد قرخانی لودرایام بیماری خویش،در شبانگاه جمعه تاریخ 23/7/1389 ولیعصر (عج)،دعوت حق رالبیک گفته و ندای ملکوتی یاایتهاالنفسالمطمئنه راباخشنودی،پذیراگشته وبه دیارباقی شتافته اند.
این مصیبت بزرگ رابه خانواده و بستگان و دوستان محترمشان تسلیت گفته،و برای جوان ناکام،علودرجات وبرای بازماندگان،صبرواجرجزیل آرزومندیم



ارسال توسط صمد صفی خانی

درس سوم ( آب و هوا)

هاوا= هوا

بوگوٍِِن (bugün)= امروز

صاباح= فردا

دونن (dünan)= ديروز

ايستي= گرم

سُيوخ (soyukh)= سرد

سرين= خنك

شاخدا= بسيار سرد سوزان

سازاخ= باد سرد

قار= برف

ياغيش= باران

دومان= مه   براي واژه مه در زبان تركي بيش از 12 معادل وجود دارد كه انواع مختلف مه مي باشد

بولوت= ابر

گون (gün)= آفتاب - خورشيد - روز

آي= ماه

اولدوز= ستاره

اكنون براي شما تازه كاران يك قاعده اي را خواهم گفت كه با استفاده از آن به راحتي وضعيت هوا را به دوستان خود تعريف كنيد. به جمله زير توجه كنيد:

هاوا نئجه دي= هوا چطوره

هاوا بولوت دي= هوا ابري است

شما مي توانيد تا زماني كه تركي را خوب ياد گرفته ايد صرفا يك فعل  دي (di) را به وضعيت مورد نظر خود بعد از هاوا اضافه كنيد و دوست خود را در جريان وضعيت هوا قرار دهيد.

مانند :  محمد! بوگون هاوا ايستي دي = محمد! امروز هوا گرم است

يا : هفتکلین هاواسي چوخ ايستي دي= هواي هفتکل خيلي گرم است


درس  چهارم (قرار ملاقات)

- سلام

-سني گؤرمك ايستيرم / مي خواهم شما را ببينم

-منده ايستيرديم سني گؤرم/ من هم مي خواستم شما را ببينم

- هاچان گؤره بيله ره م / كي مي توانم ببينم

- صاباح آخشام / فردا عصر

- بو گون ساعات اون ايكي ده  اولماز؟ / امروز ساعت دوازده نمي شه؟

اولسون بوگون گله ره م / باشه امروز مي آيم

شما با استفاده از اين مكالمه مي توانيد انواع قرار ها را نمونه سازي كنيد در صحبت با دوستان ترك زبان خود استفاده نماييد. در قرار ملاقات چندين واژه اساسي است. توجه كنيد:

هاچان = كي   مثال: هاچان گله جكسن= كي مي آيي؟

هارا= كجا       مثال: هارا گَليم= كجا بيايم

آخشام= عصر  مثال: آخشام اولدو= عصر شد

گئجه= شب    مثال= دونن گئجه سنه زنگ  ووردوم= ديشب به تو زنگ زدم

ائو (ev)= خانه       مثال= سني ائوه چاغيريرام= تو را به خانه دعوت مي كنم

ائشيگ (eshig)= بيرون      مثال=ائشيگ ايستي دي= بيرون گرم است

 




ارسال توسط صمد صفی خانی

نئجه سن = حال شما چطوره

ساغ اول سيز نئجه سيز = زنده باد شما چطورين

سحريز خير اولسون = صبح شما به خير

گله جه گيز خير = عاقبت شما به خير

اوشاقلار نئجه دير= بچه ها چطورن

سلام لاري وار سيزين كي لر نئجه دير = سلام دارن بچه هاي شما چطورن

بويورون = بفرماييد

خوش گؤرموشوخ = چشم مان روشن

خوش گليبسيز = خوش آمدين

آدين نه دير = اسم تان چيه

منيم آديم محمد دير = اسم من محمده

نه گؤزل آد = چه اسم خوبي

چوخ ايستيرديم سيزي گؤرم = خيلي دلم مي خواست شما را ببينم

در زبان تركي از اين تعارفات زياد است. در قالب بحث هاي بعدي به آنها خواهيم پرداخت. اما چندين واژه را كه امروز در مكالمه بالا به كار برديم دوباره مرور مي كنيم.

سيز = شما ,  اولسون =باشد , اوشاق = بچه, اوشاقلار= بچه ها,  گؤرمك = ديدن , گؤرميشوخ= ديده ايم,  گؤزل= زيبا,  چوخ= خيلي,  ايسته مك= خواستن , ايستيرديم= مي خواستم,  آد= اسم

اميد كه از امروز بتوانيد با دوستان ترك زبان خود حداقل چند كلمه به تركي خوش و بش كنيد.




تاریخ: 24 مهر 1389برچسب:,
ارسال توسط صمد صفی خانی

به نام خداوند آفريننده زبانها

سلام. يورولمياسيز/ سلام خسته نباشيد

آموختن زبان شيرين تركي خيلي آسان است

زبان تركي يكي از زبانهايي است كه علاوه بر ايران در چندين كشور دنيا از جمله تركيه, جمهوري آذربايجان, بيشتر جمهوري هاي قفقاز و حتي در چندين كشور اروپايي مانند آلمان, فرانسه و ... به عنوان يكي از زبانهاي مطرح كاربرد دارد زيرا در آن كشورها تعداد زيادي ترك به عنوان اقليت قابل توجه زندگي مي كنند كه داراي حق و حقوق فرهنگي خود مي باشند. علاوه بر آن با توجه به اينكه تمامي افعال زبان تركي از يك قاعده واحد تبعيت مي كنند و داراي ريشه هستند بنابراين هم ياد گرفتن آن آسان است و از سوي ديگر با يادگرفتن يك لهجه از زيان تركي قادر خواهيد بود با افرادي كه به لهجه هاي مختلف تركي صحبت مي كنند ارتباط برقرار كنيد.  بنابر اين در اين سايت آنچه كه براي يك شخص براي برقراري ارتباط و انجام امور روزمره به زبان تركي لازم است,

درس 1  (اعداد)

اعداد در تركي از يك قاعده خاصي پيروي مي كند كه يادگيري آن را آسان مي كند. شما ابتدا اعداد زير را به خاطر بسپاريد:

    1= بير 2= ايكي 3= اوچ   4= دؤرد   5= بئش 6= آلتي  7= يئددي  8= سگگيز 9= دوققوز

 10= اون  20= ايييرمي  30= اوتوز  40= قيرخ  50= اَللي 60= آتميش  70= يئتميش  80= هشتاد 90= دوخسان   100= يوز  200= ايكي يوز  300= اوچ يوز  400=دؤرد يوز  و الي آخر  1000= مين  1000000= ميليون  1000000000= ميليارد

حالا كه اين اعداد را به خاطر سپرديد (سطر اول اعداد از 1 تا 9 و سطر دوم اعداد ده تا ميليارد)

اكنون شما مي توانيد با اضافه كردن اعداد به همديگر, عدد مورد نظر خود را بسازيد به عنوان مثال براي ساختن عدد 11 شما فقط عدد 10 و 1 را يكجا مي آوريد. به مثالهاي بيشتر توجه كنيد:

21= ايييرمي بير    32= اوتوز ايكي   105= يوز بئش   1002= مين ايكي  2004= ايكي مين دؤرد




تاریخ: 24 مهر 1389برچسب:,
ارسال توسط صمد صفی خانی

 

همسر گزینی در ایل قشقائی:
 در جوامع عشایری، همسر گزینی صرفا پیوند دو نفر یا دو خانواده نیست. بلکه پیوند ازدواج ، ابعاد وسیعتر و مهمتری دارد که شامل پیوند دو طایفه ، دو تیره و یا مهمتر پیوند دو ایل است که به این وسیله با هم مرتبط و متحد می شوند. ازدواج در پاره ای موارد در بین عشایر پایان دهنده دشمنی و خصومتهاست. همسر گزینی در بین عشایر اهداف و انگیزه های متفاوت با جوامع شهری دارد طرفین ازدواج یعنی پسر و دختر تا همین اواخر نقش چندانی در انتخاب نداشتند ازدواج ها بیشتر توسط والدین و با توجه به انگیزه ها و اهداف تحکیم موقعیت خانواده در بین فامیل و یا طایفه صورت می گرفت. انگیز های اساسی ازدواج در بین این مردم را میتوان به طور خلاصه چنین بیان کرد:
ـ تولید نسل : از آنجا که خانواده رکن اساسی اقتصاد در زندگی عشایری است و آنها به تبع زندگی خود اتکائی، که دارند ناگزیرند که تمام احتیاجات اولیه زندگی را خود تهیه و تدارک ببینند. نیروی انسانی نقش اول را در درامد اقتصادی دارد. علاوه بر آن نداشتن شرایط ایمنی در سنین کهولت در جوامع عشایری انها را متکی به فرزندان می کند ، به خصوص فرزندان ذکور که علاوه بر کمک و همکاری با والدین در حفاظت و نگهداری اموال ،پرورش و تولید دام و غله ،شرکت در منازعات قبیله ای حائز اهمیت فراوان است. ویژه گی پدر سالاری و پدر تباری در خانواده ها لزوم وجود فرزندان ذکور را جهت ادامه نسل در خانواده را اهمیتی خاص می بخشد. در عشایر به خانواده هائیکه فاقد اولاد ذکور هستند "اجاق کور" می گویند و این امر حکایت از این فلسفه دارد که این خانواده تداوم نخواهد داشت و در اینده اجاق انها که حکایت از روشنائی و تداوم است ادامه نخواهد داشت و خاموش خواهد شد. و اینگونه خانواده ها در میان بنکو و طایفه افراد واجد ترحم هستند.  تجدید فراش در میان افراد ایل قشقائی جایگاهی ندارد ولی مردان فاقد اولاد ذکور غالبا بر خلاف عرف و رسوم موجود در عشایر به ازدواج های دوم تن در می دهند تا بتوانند دارای اولاد ذکور شوند. خانواده هائی که دارای چند اولاد ذکور هستند از نظر کا رهای تولیدی و امور جاری خود مشکلات کم تری دارند و غالبا به علت تقسیم کار بین افراد خانواده از اوضاع بهتری بر خور دارند.
ازدواج های زودرس: به علت شیوه زندگی آزاد در دامنه طبیعت روابط بین افراد به خصوص جوانان دارای محدویت کمتری است. گفتگو ، کار و تلاش مشترک بین زنان و مردان پسران و دختران بصورت وسیعی جریان دارد. به همین سبب والدین وظیفه شرعی و اجتماعی خود میدانند که فرزندان خود را هر چه زودتر سرو سامان بدهند و انها را به خانه بخت بفرستند و با این کار علاوه بر عمل به تکلیف دینی خود از مشکلات مربوط به مجرد بودن فرزندان خود و عواقب آن جلوگیری می کنند در میان مردم عشایر هرگونه روابط جنسی خارج از ازدواج گناهی است نا بخشودنی و عملی است کفر امیز. مرتکبین آن به سختی مجازات می شوند و این مجازات ها تا سر حد قتل خاطیان و غارت و چپاول خانواده پیش می رودـ چه بسا این کار باعث جنگ و خونریزی بین طایفه ها و گاهی ایل می شود. بنا بر این خانواده ها به محض این که جوانان به سن بلوغ میرسند تلاش    می کنند که همسری مناسبی برای آن ها انتخاب کنند و یکی از دلایل اساسی انتخاب همسر برای فرزندان توسط اولیاء همین کم سن و سالی انها ست که فرصت کم تری برای تفکر انتخاب و استقلال دارند.
عوامل موثر در انتخاب همسر : عوامل مختلف و متعددی در انتخاب همسر بین عشایر وجود دارد از جمله:
۱ـ دین .کوچ نشینان قشقائی همه مسلمان هستند و طبعا از قوانین اسلامی در رابطه با محدویت ازدواج با غیر مسلمان را رعایت می کنند. این مسئله یک امر عمومی و پذیرفته شده است البته در دهه های اخیر استثنائاتی مشاهده شده است از جمله جوانانی که برای تحصیل به خارج رفته اند همسر خارجی و غیر مسلمان انتخاب کرده اند.
۲ـ ازدواج فامیلی. یک رسم قد یمی و مرسوم در بین عشایر ازدواج با فامیل و یا هم طایفه هاست و به ندرت ازدواج های غیر فامیلی یا غیر طایفه وجود دارد. خانواده ها انواع شرایط و تقاضا های سنگین را برای جلوگیری از این گونه ازدواج ها به کار می برند و یکی از دلایل تقلیل نسل درمیان عشایر شاید همین رسم ازدواج فامیلی باشد. نزدیکان خود ازدواج نمایند. مطالعات انجام شده در این زمینه نشان مى‌دهد که تنها تفاوت بین عشایر گوناگون دراین‌باره این است که در برخی ایلات ازدواج با دختر عمو رایج‌تر است و در بعضى طوایف ازدواج با دختر دایى یا دختر عمه عمومیت بیشتری دارد. عشایر ترجیح مى‌دهند با یکى از خویشان و
۳ـ طبقات اجتماعی :. اعضای جامعه عشایر قشقائی چنانچه در فصول دیگر اشاره شده از نظر قدرت سیاسی و اقتصادی و جایگاه اجتماعی متفاوت هستند. ایلخانان، خانان، کلانتران و حتی کدخدایان طبقات مخصوص به خود را دارند . در ایل قشقائی طبقات سطح بالا مانند خانواده ایلخانی و خانان یا کلانتران تنها با گروه های هم طبقه ازدواج می کنند. در بسیاری موارد از ازدواج با هم طبقه های خود در سایر ایلات مانند بختیاری و یا بویر احمد نیز خود داری می کنند.   نویسنده خود شاهد بوده ام که دختر یکی از خان های قشقائی با وجود خواستگاران فراوانی که از قشر های پائین داشت ولی چون هم طبقه نبودند ازدواج صورت نگرفت و این دختر تا سنین بالا همچنان مجرد باقی ماند. محدویت دیگری که در ترکان قشقائی وجود دارد ازدواج با طایفه های است که به نوازندگی ـ آهنگری و آرایشگری اشتغال دارند البته این محدودی در سالهای اخیر بسیار رنگ باخته و این افراد جایگاه مناسب خود را بد ست آورده اند.
۴ـ محدودیتهای مالی :. یکی از مشکلات عمده جوانان در گذشته گرفتاری مالی بود. یکی از رسوم قدیمی و رایج در ایل همان تعیین شیر بهاء و یا باشلق زیاد برای ازدواج هاست. باشلق در طبقات مختلف متفاوت است از جمله:
الف ـ این رقم در میان خانواده های ایلخان، خانان و کلانتران رقم بسیار بالائی است در برخی موارد به چند ده و یا صد ها گوسفند و غیره بالغ می شود.
ب ـ باشلق برای داماد های غیر فامیل نیز بسیار کلان است و معمولا برای منصرف کردن داماد و خانواده او عنوان می گردد.
ج ـ این رقم برای دختران زیبا و دارای خواستگاران زیاد نیز بالاست.
د ـ باشلق برای ازدواج دختران با مردان بیوه یا متاهل نیز رقم بالائی است.
باشلق وجهی است که داماد باید هنگام عقد و ازدواج به صورت ملک ، احشام و یا نقدی تحویل دهد و شیر بها به صورت وجه نقد به مادر عروس داده میشود و مهریه در صورت متارکه اخذ       می شود. در ازدواج میان طبقات بالا مانند خانان و کلانتران و اعیان خانواده عروس علاوه بر باشلق و شیر بها صورتی به داماد میدهند که انها را تهیه نمایند ، مانند چندین دست لباس برای کار گران منزل عروس، چند ین متر پارچه برای هر یک از زنان خدمتگذارـ چندین دست لباس برای عروس و طلا و جواهرات و ....... از جمله جامعه‌هاى ایلى - عشیره‌ای، رسم همسرگزینی براى پسر به شیوهٔ ”ناف بر" کردن است. یا نامزد کردن نوزاد دختر به‌نام پسر به هنگام بریدن ناف او مى‌باشد. در هنگام تولد دختر خانواده ها غالبا برای حفظ مناسبات و پیوند های فامیلی دختران برای پسر عمو ها یا پسر دائی ها نامزد می کنند و ناف وی را بنام نامزد آینده می برند. غالبا با این کار سر نوشت دختر را برای ازدواج آینده معین می کنند. خانواده ها خود را موظف به رعایت این سنت و یا در حقیقت تعهد می کنند و کمتر بر خلاف آن عمل می نمایند. و در فامیل نیز معمولا کسی برای خواستگاری این دختر اقدام نمی کند مگر به استثنائات.یکى از رسم‌هاى رایج در جامعه‌هاى سنتی ایران،
سن: سن ازدواج در بین ایلات و عشایر در سن معینى صورت نمى‌پذیرد به‌طور متوسط براى دختران بین ۱۴ تا ۲۰ سالگی و براى پسران بین ۱۸ تا ۲۰ سالگى است ..
در جوامع سنتی، زن ناموس جامعه به‌شمار مى‌رود و هتک حرمت به وى مجازات سنگینی براى وابستگان وى دارد. از این‌رو برخی جرایم اجتماعی مجازات، با دادن زنى از وابستگان فرد خاطی به فرد مورد تعدی صورت مى‌گیرد که به آن ”خون‌بس“ گفته مى‌شود .
این رسم در اکثر ایلات و عشایر معمول است و از شکل‌هاى رایج آن به‌شمار مى‌رود. به‌طور مثال ازدواج خواهر یا دختر کسی که مرتکب قتل گردیده با یکى از اعضای خانوادهٔ مقتول. این نوع ازدواج‌ها با پادرمیانى بزرگان و ریش‌سفیدان تیره و طایفهٔ یک یا دو ایل و مطابق آئین خاصى صورت مى‌گیرد. در میان ایل نشینان قشقائی طلاق جایگاهی ندارد. و کمتر دیده شده است که کار مردان و زنان به طلاق کشیده شود. لفظ طلاق و اندیشیدن در باره آن یک گناه محسوب می شود و تنها مرگ است که بین زوجین جدائی ایجاد می کند. مطابعت زنان از شوهرانشان یک فریضه است و به همین دلیل در میان آنان اختلافات و مشکلات بسیار نادر است.
 تشریفات عروسی در ایل قشقایی
۰۱مراسم خواستگاری: در بین عشایر قشقائی رسم است که چنانچه پسری به دختری علاقمند شد و یا این که خانواده اش تصمیمی برای ازدواج پسر خود گرفتند، مادر داماد همراه یکی از زنان جهاندیده که با هر د و خانواده آشنا است به دیدن مادر دختر می روند و پس از طرح مقدماتی ، موضوع را با او در میان می گذارند. مادر دختر موضوع را با همسر خود مطرح می نماید. و در صورتی که نظرشان موافق باشد قضیه را با دخترشان مطرح می کنند . و سپس از طریق همان زن سالخورده موافقت خود را به صورت غیر مستقیم اظهار می نمایند. خانواده پسر پس از اطمینان از موافقت ضمنی خانواده دختر خود را برای خواستگاری آماده می کنند و طرفین روزی را برای خواستگاری تعیین می نمایند خواستگاری توسط یک نفر از افراد فامیل و معمولا از ریش سفیدان طایفه که دارای نفوذ کلام و اعتبار میان قوم است همراه پدر ر داماد و دیگر فامیل انجام می شود. به فردی که سخن گوئی خواستگاری را به عهده دارد " سوجه " می گویند. در روز تعیین شده خواستگار به منزل پدر عروس می رود ۰خانواده عروس از مدعوین پذ یرائی می کنند سپس موضوع خواستگاری طرح می شود . معمولا" خانواده عروس در جلسه اول جواب نمی دهد و میگویند ما باید موضوع را با فامیل در میان بگذاریم و بعدا جواب می دهیم. این کار به منظور احترام به بزرگان خانواده و فامیل است و در صورتی که خانواده خود راضی باشند، بزرگان فامیل نیز مخالفتی نخواهند داشت و چون غالبا ازدواج ها فامیلی است و در درون یک طایفه صورت می گیرد. مشکلات کم تری پیش می اید. مگر مواردی که خواستگاران دختر چند نفر از فامیل باشند که قضیه کمی پیچیده و برخی اوقات برای حل و فصل موضوع و انتخاب خواستگار و توافق میان فامیل زمان بیشتری لازم خواهد داشت. برای رد خواستگاری نیز غالبا جواب رد به صورت مستقیم داده نمی شود بلکه دلایل و موانعی به میان آورده می شود که موضوع را به تاخیر می اندازد. این کار نیز برای جلوگیری از اختلافات فامیلی صورت می پذیرد. در موعد تعیین شده گروه خواستگاران به خانه پدر عروس می روند و پس از شنیدن جواب مثبت در مورد شرایط عقد مذاکره و موافقت بعمل می اید. و خانواده داماد برای انجام سایر مراسم عروسی آماده می شوند.
2- مراسم شال و انگشتر: بعد از مراسم خواستگاری و موافقت خانواده عروس با ازدواج، مراسم شال و انگشتر فرا می رسد، که طی آن یک هدیه و نشان از طرف خانواده داماد به عروس داده می شود و با این کار مراسم خواستگاری رسمی شده و افراد فامیل و طایفه از آن مطلع می شوند و دیگر کسی برای خواستگاری از این دختر اقدام نخواهد کرد. در مراسم شال و انگشتر در روزی که برای این کار تعیین شده است مادر داماد همراه چند تن از زنان فامیل به منزل عروس می روند. مادر عروس نیز چند نفر از زنان فامیل خود را دعوت می کند. در این موقع هد یه ها را که معمولا قطعه ای طلا یا جواهر همراه چند قواره پارچه است توسط مادر داماد به مادر عروس تحویل داده می شود. مراسم همراه دست و کل زدن و مبارک باد گفتن وپذیرائی از میهمانان است. این مراسم در گذشته همراه با زندگی ساده عشایری بسیار ساده و کم هزینه بود ولی همراه با تحولات اجتماعی ، این مراسم مانند بسیاری از رسوم دچار تغییر و تحول شده است و دارای تشریفات و هدیه های گران قیمت شده که هزینه سنگینی را به خانواده ها تحمیل می کند.
3. مراسم تعیین باشلق یا شیر بهاء : مراسم بعدی، تعیین باشلق و شیر بهاء است. با اعلام قبلی و تعیین یک روز معین خانواده داماد همراه تعدادی از بزرگان و ریش سفیدان فامیل به منزل خانواده عروس میروند. بعد از پذیرائی موضوع باشلق و شیر بهاء توسط یکی از ریش سفیدان مطرح و مورد مذاکره قرار می گیرد. غالبا مبلغ باشلق رقم بالائی توسط پدر عروس اعلام می شود که با ادامه مذاکره بخشی از آن بخاطر بزرگان قوم و فامیل بخشیده و کم می شود و سپس با مبلغی به توافق می رسند که این مبلغ یا مقدار ممکن است رقم پول نقد یا تعدادی گوسفند یا شتر و اسب و یا ملک باشد. و تاریخی هم تعیین می شود که باشلق تحویل خانواده عروس شود. معمولا باشلق صرف تهیه جهیزیه عروس می گردد . و یا همراه عروس به خانواده داماد می رود. در گذشته در میان عشایر قشقائی تنها باشلق مطرح بود ولی در حال حاضر علاوه برآن تعیین مهریه نیز رواج یافته است که مشخص و در عقد نامه نوشته می شود.
4- تدارک مراسم عروسی : در موعد تعیین شده خانواده داماد همراه تعدادی از بستگان، باشلق توافق شده را به خانواده عروس تحویل می دهند و اجازه عروسی را کسب کرده و تاریخ آنرا روشن       می کنند در عروسیها کلیه هزینه ها بعهده داماد است و تنها ناهار یا شامی در خانواده عروس تهیه    می شود. مدتی به عروسی مانده اندک اندک تدارک عروسی را می بینند و گاهی نیز اینکار را از چند ماه پیشتر آغاز میکنند. تا روز عروسی اینکارها باید انجام گیرد: سفید کردن برنج، (برنجکوبی) آرد کردن گندم، تهیه نان ، خرید قند و چای و توتون و تنباکو، تهیه هیزم، تهیه وسایل پخت و پز ، تهیه ترکه جهت بازی مردان، دعوت توشمال، (نوازنده) ، دعوت قوم و خویش که هر یک مراسم مخصوص بخود دارد.
برنج کوبی (سفید کردن برنج) : سابقاً در بین عشایر دو نوع برنج «چمپا» و «گرده» مورد استفاد قرار می گیرفت.برنج چمپا عطری داشت که هنگام دم کردن برنج ، بوی آن تا فاصله چندین خانه می رفته است. برنج تا روز استفاده با پوست (نکوبیده) می مانده ، هر روز که میخواستند پلو بپزند زن خانه آن را می کوبید و از پوست جدا میکرد و پلو می پخت. وسیله کوبیدن برنج برای سفید شدن عبارت از یک هاون چوبی است که به ترکی «دوبک » گفته می شود و دسته آن است. هاون ( دوبک)را از تنه درختان می سازند، باین طریق که تنه کلفت درختی که کج و کوله نباشد می برند، در یک سر آن چند ذغال افروخته می گذارند، این ذغال افروخته همان قسمت را می سوزاند سپس قسمت سوخته شده را می تراشند ودوباره آتش ذغال را می گذارند و این عمل را تکرار می کنند تا وسط آن گود شود و تقریباً بشکل فلاسک یخ درآید قسمت خارجی آنرا هم با تیشه می تراشند و خراطی می کنند. «دسته» یک ساقه دومتری که کلفتی آن باندازه ای است که میتوان از زمین برداشت و انتهای آن بصورت کله قندی تراشیده شده و قسمت پائین آن هم صاف شده است. برای کوبیدن برنج، اول جاجیم یا چیز دیگر مشابه آن را روی زمین پهن می کنند، وسط آن، دوبک (هاون) را قرار می دهند و هاون را تا مقدار سرخالی برنج میریزند که این برنج حدود یک کیلو است ، بعداً دو نفر زن یا دختر هر یک ، یک دسته ای برمیدارند و بطور متناوب و هم آهنگ روی برنج درون هاون می کو بند. ضمن کوبیدن برنج زمزمهای هم سر می دهند ، که آن زمزمه اینست: «هل هلی های های» و (تلفظ زمزمه ها مثل اشخاصی که تودماغی صحبت میکند تلفظ می شود) دیگری هم همین را تکرار می کند. حدود یکربع کوبیدن برنج همراه با زمزمه آهنگ ادامه دارد. وقتی می خواهند بایستند، یکی میگوید «های» دیگری هم میگوید «های» : چندبار این گفته تکرار میشود بعد می ایستند برنج را با دست زیر و رو   می کنند و آنگاه دوباره مشغول کوبیدن برنج می شوند. برنج که کوبیده شد آنرا در یک سینی می ریزند و با تکان دادن بطور عمود و مایل و بالعکس سبوس را از برنج جدا می کنند برای کوبیدن برنج در عروسی، برای اینکه کار سرعت عمل بیشتری داشته باشد چندین دستگاه هاون و دسته آماده می کنند. کار برنج کوبی در عروسی ها به عهده دختران جوان است.
 تهیه آرد : برای تهیه آرد چند لنگه گندم را با الاغ و قاطر حمل و به آسیاب می برند و گاه یکی دو روز طول می کشد تا به آسیاب برسند و یکی دو روزی هم صرف گرفتن نوبت و آرد کردن گندمها می شود تا بخانه برگردند. درگذشته های دور که دسترسی به آسیاب به راحتی امروز نبود، عشایر با آسیابهای دستی که همراه خود داشتند این کار رامی کردند.
تهیه نان : زنان باید نان مورد نیاز عروسی را بپزند. برای این منظور آرد را در لگن بزرگی خمیر می نمایند . بعد خمیر را چانه می کنند سپس چانه را با تیر، روی «تخته» پهن نموده بعد روی تاوه فلزی که زیر آن هیزم میسوزد قرار می دهند، در مدت زمانیکه نان درحال پختن می باشد چانه دیگری بهمین طرز که گفته شد تهیه می شود و روی همان نان که روی تاوه در حال پختن است می اندازند و با سیخ پهنی که به ترکی "اخلو" گفته میشود، از زیر نانها را وارونه می کنند در نتیجه نان دومی که درحال پختن است مشغول پهن کردن نان سومی می شوند چانه که پهن شد روی نان اولی روی تاوه می اندازند دوباره وارونه می کنند، و اینکار همینطور ادامه دارد تا زمانیکه نانهای روی تاوه سنگین شد،همه آنها را برمی دارند و سپس اینکار را ادامه می دهند تا چانه ها تمام شود. از تخصص زنان در امر نان پختن اینست که وقتی چندین نان روی تاوه که روی هم قرار گرفت و نان زیر که درحال پختن است بموقع آنرا وارونه کنند که نسوزد و پخته شود. این نان پختن برای عروسی چند روزی وقت لازم دارد. که توسط زنان و دختران فامیل به صورت دست جمعی انجام می شود.
 برنامه خرید : برای تدارک و پذیرائی از میهمانان باید امکانات فراهم شود. چون در عشایر امکان انبار کردن و نگهداری وجود ندارد برای این کارچند نفر به شهر می روند و چیزهای مورد لزوم از قبیل قند و چای، تنباکو، برنج و شیرینی… می خرند و می آورند. – قندها که اکثراً کله ای بوده برای حبه کردن آن از «قندشکن» استفاده می کنند و یک روز شکستن آن طول می کشد. برنج ها را پاک کرده و آردها را نان می کنند و سایر امکانات را آماده می نمایند.
 دعوت تو شمال(نوزانده) : نوازنده ها بنام چنگی از دو نفر تشکیل می شود. یکی «ساز و کرنا» مینوازد و دیگری که «دهل» (طبل) میزند که او را «دهل چی» می گویند و هر دو را اصطلاحاً «تو شمال» میگویند.برای دعوت توشمال قاصدی می فرستند و پیغام می دهند، مثلاً اول ماه آینده فلانکس برای پسرش عروسی دارد شما هم تشریف بیاورید. توشمال روز موعود می آید ، ابتدا با «کرنا» (ساز بزرگ) می نوازد، صدای کرنا تا فاصله ها بگوش می رسد بازیگران مردان و زنان در بنکوهای اطراف با شنیدن صدای کرنا، دعوت شده و نشده بعروسی می آیند و بازی می کنند.
چون این از فرصتهای بسیار نادری است که به مردم کوچ نشین امکان شادی و تفریح را می دهد. البته باید یادآور شد که در نواختن کرنا نیروی زیادی مصرف می شود از اینجهت پس از ساعتی نواختن کمی استراحت لازم است و اما در اینموقع برای نواختن از وسیله کوچکتری که همان «ساز» نام دارد استفاده می شود و در موقع نواختن «دهل چی» او را همراهی می کند.                             
 تهیه هیزم : پخت و پز وسیله هیزم انجام می گیرد و در شب هم برای روشنائی از هیزم استفاده می کنند ( در حال حاضر چراغهای گازی مورد استفاده است). برای تهیه هیزم چندین نفر با قاطر یا الاغ و با ابزاری نظیر تبر و تیشه بکوه می روند و هیزم تهیه می کنند و می آورند.
تهیه ترکه (چوب تازه) :
یکی از رقصهای مردان «چوب بازی» است درحالیکه توشمال آهنگ مخصوص آنرا می نوازد مردی چوب کلفت بلندی را مقابل پایش سپر میکند دیگری با ترکه ای که در دست دارد فعالیت میکند که به پای او بزند ، و وقتی که ترکه را بقصد زدن پائین آورد ضربه ای زد، باید ترکه را زمین بیندازد و چوب بلند را بردارد و شخصی که چوب بلند در دستش بود ترکه بدست می گیرد که به پای حریفش بزند پس از زدن ترکه ممکنست شخص دیگری وارد میدان شود و آن شخص حتماً باید اول چوب بلند را بدست بگیرد ترکه بخورد تا نوبتش بشود که ترکه بزند و این امر گاهی بصورت دو دستگی درمی آید که می خواهند همدیگر را شکست بدهند. اینست که برای این بازی ترکه های زیادی مورد نیاز است که یکی دو روز قبل از عروسی بباغ یا جنگل می روند و ترکه های خوب و صاف حدود یکمتری می برند و میآورند. ناگفته نماند که پایان این بازی موقعی است توشمال دیگر آهنگ نزند.
تهیه وسائل پخت وپز و آوردن عروس : اینگونه وسایل کلاً از خانه های همجوار در بنکو به امانت گرفته می شود که پس از اتمام کار به صاحبانشان عودت می دهند و اگر از ظروف امانتی چیزی بشکند یا از بین برود صاحب آن، چیزی بابت آن نمی گیرد زیرا اینکار را عیب میدانند و هم بدشگون . و اگر در اینگونه موارد کسی بخواهد بابت ظرف شکسته ای پول یا مشابه آنرا بدهد، بطرف خیلی برمیخورد. برای آوردن عروس: زن ومرد، کوچک و بزرگ سوار و پیاده حرکت میکنند،
چیدن سفره : سفره در نزد ترکان احترام خاصی دارد و پا گذاشتن روی سفره را گناه بزرگی می شمارند بهمین لحاظ برای چیدن سفره پا روی آن نمی گذارند. بستگان و همسایگان در تهیه ناهار و شام با خانواده عروس همکاری می کنند. برای این کار به تناسب جمعیت و مهمانان یک تا چند گوسفند سر می برند، زنان و دختران آبادی کمک میکنند تا ناهار آماده شود. در مجمعه های (سینی بزرگ) پلو می کشند و گوشت که بشکل تقریباً خورش تهیه شده روی پلو میریزند و این پلو خورش را اصطلاحاً «آش وگوشت» می گویند. سفره غذا شامل مجمعه های پر از پلو و گوشت است که در کنار آن نان فطیر می گذارند. روی سفره آب و دوغ   وماست می آورند . روی دوغ پونه خشک نرم کرده میریزند.برای شروع بخوردن غذا رسم بر این است که بهم تعارف می کنند تا بزرگتر از همه (ریش سفید) شروع بخوردن غذا کند آنگاه دیگران هم با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم بخورند غذا می پردازند، سر غذا کمتر حرف می زنند و بخوردن دیگران نگاه نکنند، اگر زودتر سیر شدند از غذا خوردن دست نکشند و آنرا مزه مزه میکنند تا دیگران هم سیر شوند وقتی که دست از غذا کشیدند میگویند: الهی شکر، ما کم کردیم تو زیاد کن. بعد از صرف نهار باز بصحبت و صرف چای و کشیدن قلیان مشغول می شوند.در پابان غذا سینی بزرگی روی سفره می گذارند که هر یک از مدعوین بنا به وسع مالی خود مبلغی در سینی می اندازد که به آن شاباش (شادباش) می گویند و برای عروس و داماد کمکی است برای جیران قسمتی از هزینه عروسی.
 5- دعوت مدعوین : با توجه به پراکندکی افراد ایل در نقاط مختلف و دور دست، خانواده های عروس و داماد ناگزیر هستند که پیک هائی را سواره به اطراف اعزام کنند. که جوانان سوار کار طایفه با خانواده های عروس و داماد همکاری دارند و با اسبهای خود برای دعوت افراد مراجعه می کنند که در گذشته این دعوت ها به صورت شفاهی بود و در حال حاضر کتبی و از کارت دعوتهای چاپ شده استفاده می شود. به این گونه پیک های شادی آور در ایل" اوخ چی" می گویند، که بر گردن اسبهای خود دستمالی رنگین می بندند که در طول مسیر همه می فهمند که او قاصد شادی و دعوت کننده عروسی است و از او پذیرائی می کنند.
دعوت شده گان از این پیک ها "اوخ چی ها" پذیرائی می نمایند. و به انها به تلافی زحمت طی مسیر هدایایی از قبیل سکه ،پول، دستمال ..... می دهند و از او تشکر می کنند.
6- جشن عروسی : خانواده عروس و داماد محل مناسبی را برای اجرای مراسم عروسی انتخاب می کنند. این محلها غالبا چمنزار ها یا دشتها هستند که جا برای مراسم، بازیها و پذیرائی از میهمانها باشد. با همکاری مردم نسبت به تمیز کردن زمین از سنگها، بوته ها اقدام می کنند. به نسبت تعداد میهمانان چادر میزنند و انها را با قالی، گبه، نمد فرش می نمایند . چادر عروس داماد که همان حجله باشد در محل مرتفعی نصب می شود و آنرا با آویز های رنگی تزئین می کنند و دور آنرا با گلیم های رنگین می پوشانند و بالای آن پرچم یا دستمال های رنگی آویزان می نمایند . به این دستمال بایداق ، بایراق که همان بیرق و پرچم باشد گفته می شود برای آشپزی و پخت و پز نیز چادری اختصاص داده می شود و امکانات لازم مانند هیزم و آب و ظروف از فامیل و همسایه های جمع آوری شده را در چادر قرار می دهند. از مدتی قبل خانواده داماد مواد غذائی لازم مانند آرد و برنج ، روغن و گوسفند برای تهیه گوشت و همچنین قند و چایی و تنباکو و.... فراهم می کنند. یکی دو روز قبل از مراسم عروسی، زنان فامیل نانهای لازم و سایر تدارکات مورد نیاز را اماده می نمایند. رختخواب لازم برای میهمانان از همسایه ها و فامیل جمع آوری می شود و تمام این کا رها با همکاری و مشار کت دیگر اعضای طایفه با رضا و رغبت انجام میشود و مراسم عروسی متعلق به همه فامیل است برای پذیرائی از میهمانان به تعداد مناسب چادر برپا میشود و هر چادر یک یا دو نفر و یا بیشتر مسئول پذیرائی خواهد داشت. پذیرائی توسط جوانان صورت میگیرد که دختران از زنان و پسرها از مردان پذیرائی خواهند کرد. و برخی از میهمانان برای مدت چندین شب و روز در تمام شبانه روز حضور دارند که باید از آنها پذیرائی شود. جشن عروسی با توجه به توان خانواده داماد و تعداد مدعوین ممکن است چندین روز ادامه داشته باشد. با توجه به تعداد و بزرگی طایفه تعداد میهمانان ممکن است به صد ها نفر بالغ شود به همین جهت پذیرائی در روزهای مختلف به عمل می اید که امکان و وسیله پذیرائی جواب گو باشد اینگونه مراسم هزینه سنگینی را بر خانواده داماد تحمیل می کند و به همین جهت در بین ایل رسم است که مدعوین هدایایی از قبیل گوسفند روغن، قند و یا وجه نقد با خود می او رند و به این ترتیب بخشی از هزینه خانواده داماد را تامین می کنند.
 7- مراسم بردن عروس : جشن عروسی ممکن است چند روز در خانه داماد ادامه داشته باشد و پس از آن برای آوردن عروس عازم خانه دختر می شوند. اگر فاصله خانه عروس تا خانه داماد زیاد و طولانی باشد تنها سوار کاران در آن شرکت دارند و اخیرا با اتومبیل. گروه اعزامی همراه نوازنده گان ساز و دهل همراه هلهله و شادی و کل کشیدن راه می افتند. در بین راه سوار کاران مسابقات مختلف از قبیل سوار کاری، قیقاج و تیر اندازی دست میزنند که از مراسم جالب و دیدن عروسیهاست و فرصتی است برای جوانان که با شرکت در این مراسم هنر نمائی نموده و اظهار وجود نمایند.
گروه اعزامی پس از ورود به خانه عروس معمولا یک نیم روز یا یک روز میهمان هستند. موسیقی و مراسم رقص و پای کوبی اجرا می شود و مردان و زنان هر یک در مراسم رقص خود شرکت می کنند و خانواده عروس از میهمانان پذیرائی می نمایند. وقتی بدر خانه عروس رسیدند، زنان بطرف محلی که عروس در آنجا است می روند لباسهای عروس را که هنوز پارچه است باندازه عروس می برند و فقط آنرا کوک بندی می کنند و روی لباس عروس می پوشانند که بعدها خود عروس وظیفه دارد آنرا با دقت تمام بدوزد. این لباسها شامل : پیراهن، «تنبون» (دامن) «کولجه» (کت مخمل) که اینها بریدنی و دوختنی است و دیگر گیوه است و دستمال هفت رنگ سر و دستمال هفت رنگ پیشانی بند و گوشواره نقره (و خالک نقره، گو). بعد از این دست و پای عروس را حنا می بندند، چشمهای او را سرمه می کشند، و گیسوان او را شانه می کنند . بعد از این آرایش و بزک عروس آماده حرکت می شود چارقد ابریشمی بزرگی را روی سر می اندازند که کاملاً صورت او را می پوشاند که عروس قادر نیست جلوی پای خود را ببیند، در این موقع دو نفر زن بازوی عروس را می گیرند و او را در راه رفتن راهنمائی می کنند، البته باید یادآور شد که این چارقد روی سر عروس باقی میماند که شب زفاف طی تشریفاتی برداشته میشود. درحالیکه دو نفر زن بازوی دختر را گرفته مراسم خداحافظی از خانه پدر انجام می شود. لباس عروس عبارتست از، یک روبند است که به ان "دواق" میگویند. و صورت عروس تا هنگام ورود به حجله را کسی نمی بیند. و حجاب کامل است. پیراهن و دامنهای عروس از پارچه های رنگین همراه با دستمال و کلاهک و پیشانی بند و چادری از توری سفید و ظریف است. ( اخیرا برخی از آنان مانند شهر نشینان بجای این لباس زیبای سنتی از مدلهای جدید لباس سفید عروسی استفاده می کنند). همزمان مردان نسبت به تهیه صورت مجلس عقد اقدام می نمایند که این کار معمولا توسط ملا یا میرزای طایفه و یا یکی از میهمانان با سواد نوشته می شود و به امضاء پدر عروس، پدر داماد و تنی چند از میهمانان می رسد. در صورت مجلس ،عقد کلیه شرایط مورد توافق طرفین نوشته می شود تا بعدا به عاقد داده شود که خطبه جاری و مهر شود. در صورت امکان از شهرکهای نزد یک عاقد دعوت و مراسم رسمی نیز بعمل می اید.
8- مراسم خداحافظی عروس با خانواده : پس از تکمیل صورت مجلس و صرف ناهار یا شام مراسم خداحافظی عروس با خانواده فرا می رسد که این مراسم معمولا شامل موارد زیر است:
ـ عروس مقداری نان و نمک ، خاکستر اجاق پدر را در دستمالی گذاشته و به کمر می بندد.
ـ سه دور به دور اجاق پدر میگردد و قرانی را که روی اجاق قرار دارد می بوسد.
ـ با پدر و مادر و برادر و خواهران خود خدا حافظی   می کند.
ـ یکی از افراد نزد یک فامیل که معمولا عمو یا دائی است رکاب اسب را میگیرد و عروس سوار می شود.
ـ پسر بچه خرد سالی را پشت سر عروس سوار همان اسب   می کنند. و معتقدند که نیک بختی به همراه دارد. اسب عروس دارای پشتی بسیار رنگین و افسار زیبا و تزئین شده است و به گردن ان دستمالهای رنگینی زیادی توسط اقوام و فامیل بسته می شود. عروس همراه گروه اعزامی به طرف خانه داماد حرکت می کنند. در تمام طول راه او از ساز و دهل به گوش می رسد. و جوانان به سوار کاری و هنر نمائی می پردازند. و زنان کل زنان آنان را همراهی می کنند عروس پس از رسیدن به خانه داماد به طرف حجله برده می شود و داماد به استقبال می اید و عروس را در پیاده شدن از اسب کمک کرده و وارد حجله می کند. در تمام این مدت ساز و دهل نواخته می شود و روی سر عروس نقل و شیرینی می پاشند مراسم عروسی تا پاسی از شب گذشته ادامه دارد و در تمام مدت از میهمانان پذیرائی می شود در پایان مراسم پدر و مادر عروس یا یکی از ریش سفیدان وارد حجله شده و عروس داماد را دست به دست میدهند و آرزوی خوشبختی می کنند. فردای ان روز مادر داماد همراه برخی از زنان فامیل از عروس دیدن کرده و به اصطلاح "دواق" برداری می کنند یعنی روبند عروس را بر میدارند و ضمنا" اطمینان حاصل می کنند که عروسشان با کره بوده است. با کره بودن عروس بسیار مهم است و هیچ گناهی بدتر از آن در ایل وجود ندارد. بدین ترتیب مراسم عروسی خاتمه یافته و مدعوین پس از خدا حافظی به سوی خانه های خود بر می گردند.
 9- مراسم بردن جهیزیه و عروس‌: جهیزیه عروس شامل قالی ، گلیم، جاجیم ، بالش، خورجین و غالبا" تعدادی دام و پاره ای لباس یا پارچه برای لباس می باشد. که این وسایل را جلوتر بمنزل داماد می برند. معمولأ در جهاز دختر آرخالق و کفش نم یگذارند و می گویند که تنگی معیشت می آورد. خانواده داماد در نزدیکی آبادی با گلیم و جاجیم های رنگارنگ اطاقی درست می کنند که آنرا (حجله) می گویند که این خانه موقت داماد است. درون حجله را با قالی و گلیم فرش می کنند. موقعیکه عروس بنزدیکی آبادی رسید اسب عروس بدر حجله برده می شود اما عروس از اسب پیاده    نمی شود زنی از طرف عروس می گوید عروس «پا انداز» (حق قدم) میخواد داماد سکه هائی از طلا یا پول رایج بعروس می دهد و دست عروس را می گیرد و او را پیاده می کند. در همین هنگام، در حجله ، جلوی پای عروس، گوسفندی سر می برند.
 نوازندگان در جشن عروسی : در ایل قشقائی طایفه هائی بنام "چنگی ها" وجود دارد که علاوه بر کار دامداری و کشاورزی به کار موسیقی نیز اشتغال دارند برخی از آنان در نواختن سه تار و تار مهارت دارند ولی اغلب در نواختن ساز و کرنا و دهل استادند و همین گروه هستند که در جشن های عروسی و مراسم عید نوروز حاضر می شوند و با هنر نمائی خود سبب شادی و مسرت مردم میشوند بعلاوه انها همچنین با شرکت در مراسم عزا داری ها از بار غم این مردم زحمت کش کم می کنند در مراسم عروسی ها هر یک از طایفه ها نوازنده گان مخصوص خود را دارند که به علت سابقه روابط، حالت نوازنده گان خانوادگی را پیدا کرده است که از آنها برای اجرای مراسم عروسی دعوت می شود .موسیقی در عروسیها همان ساز و دهل است. که با شروع عروسی قبل از طلوع آفتاب با آهنگ سحر آوازی شروع می شود با اهنگهای مختلف و متعدد تا پاسی از شب ادامه دارد در جشن عروسی ها رقص جایگاه ویژه ای دارد. رقص در میان ایل یک هنر ملی و قومی و سنتی است که از د


تاریخ: 20 مهر 1389برچسب:همسر,عکس,تاریخ,خوزستان,
ارسال توسط صمد صفی خانی

 

زبان مردم قشقائی
        من قربانم بو فرهنگَ بو دلهَ ----     من قربانم بو ایلهَ بو گلهَ .
 ترجمه :
 من به قربان این فرهنگ و این زیان ------  من به قربان این ایل و این گل
 مردم ترک زبان به علت مهاجرت در بسیاری از نقاط دنیا پرکنده شده اند. به خصوص در قاره آسیا و اروپا و در قاره آفریقا نیز در کشورهای مصر و سودان و در آمریکای شمالی نیز در کانادا و آمریکا مقیم هستند. آمار مردم ترک زبان آلتائی در سال 1995 (1374 شمسی) بالغ بر بیش از 183 میلیون میباشد. به موجب این آمار جمعیت مردم ترک زبان در ایران حدود 20 کل جمعیت ایران بر آورد می شود (هر چند که به نظر می رسد که رقم ترک زبانان بسیار فرا تر از این رقم باشد ) که متجاوز از سیزده میلیون نفر است.
 زبان مردم ایل بزرگ قشقائی
گر چه آقای دکتر هیئت تمام زبانهای ترکی موجود در ایران را جزو ترکی آذری (چنین تقسیم بندی در زبان ترکی شناخته شده نیست و منظور ترکان ساکن در آذربایجان است) محسوب داشته است ولی باید توجه کرد که بسیاری از ترکان ایران، از ترکان سلاجقه ، ترکان تیموری، سلغریان، خلج ،غز و قاجار و ....... هستند که دارای لهجه ها و گویشهای مختلف و متفاوت هستند . به خصوص ترکان قشقائی که زبان آنها تفاوت های زیادی با ترکان شمال ایران ( آذربایجانی ) دارد. همچنین ترکان همدان و ساوه و اراک که زبان آنها به ترکان قشقائی شباهت و نزدیکی بسیاری دارد نه به ترکان آذربایجانی. شباهت های زیادی بین ترکان عثمانی یا استانبولی جدید با بسیاری از ترکان قشقائی وجود دارد و حد اقل میتوان گفت که زبان ترکان ایران به دو بخش تقسیم می شود که یکی در شمال ایران و در حوزه آذربایجان و اطراف آن اردبیل و زنجان و ... و دیگری زبان ترکان در مرکز و جنوب ایران می باشد، که شامل ترکان ساوه ـ همدان ـ اراک ـ کرمان و ترکان قشقائی در فارس و اصفهان است. البته نا گفته نماند که برخی از ترکانی که در زمان صفویه در آذربایجان سا کن بودند توسط شاهان صفوی و بعد از آنها توسط شاهان مختلف به فارس و سایر نواحی کوچ داده شده اند. ولی تعداد آنان نسبت به ترکان مقیم فارس بسیار اندک بودند و هستند. بنا بر این بهتر است بجای استفاده از لفظ ترکان آذری که به آذربایجان نسبت داده میشود آنها را ترکان ایران بخوانیم چون مهاجرت ترکان به آذربایجان احتمالا بعد از استقرار ترکان در کرمان و فارس صورت گرفته و قدمت آن کمتر از ترکان جنوب ایران است.آنچه مسلم است زبان ترکان قشقائی صرفنظر از پاره ای استثنائات از زبان ترکان اوغوز یا غز(ترکان غربی) میباشد هر چند دارای گویشهای گوناگون است. و از نظر گویش شباهت بسیاری به زبان ترکان دریای    کا شکا ( قشقه ) در ترکستان دارد. و ایالت قشقه اکنون در ازبکستان است، که سابقا بخشی از ترکستان   و جز ایران بزرگ بوده است. این سر زمین نامش قشقه دریا و دارای زبان قشقه ای هستند. پس یکی از تقسیمات زبان ترکی در حوزه آسیای مرکزی که قشقائیان از آن سر زمین به فلات ایران کوچ کرده اند" زبان قشقه دریا" ست. عزیزان علاقمند ُ- برای جزئیات بیشتر به کتاب اقوام مسلمان شوروی نوشته شیرین آکنیز - ترجمه علی خزائی مهر -مراجعه کنند.  
 
   زبان ترکی
زبان وسیله تفاهم بین افراد بشر است و از مجموعه کلمات و صداها تشکیل شده است و پدیده ای اجتماعی و زنده است که در طول تاریخ به سیر تکاملی خود ادامه می دهد و این امردر مسیر، تابع قوانین و قواعد داخلی و شرایط خارجی است. افراد بشر احساسات۰افکار و عقاید و خواسته های خود را به وسیله زبان به یکدیگر ابراز داشته و نیازهای یکدیگر را درک و رفع می کنند. تاریخ تشکیل زبان ها به درستی معلوم نیست و گفته میشود که (بیش از پانصد هزار سال است). بنظر می رسد با پدیدآمدن کار دسته جمعی و تشکیل جوامع نخستین ارتباط دارد و به خاطر نیاز، به وجود آمده است و بعد از آن اختلاط اقوام مختلف و تشکیل جوامع شهری و ملی زبانهای قومی و ملی پدید آمده است.زبان از مهمترین ابزار فرهنگ هر قوم و ملت می‌باشد، همانا زبان‌ها و فرهنگ‌های متفاوت دست‌آوردهای بشری در هزاران سال زندگی خود بر روی کره‌ی خاکی و در واقع در بچه‌هایی متفاوت زبانی، نگرش متفاوت آنها به هستی است، تک تک آنها گنجینه‌های ارزشمندی هستند که مستحق محافظت و شکوفایی می‌باشد، از این روست که دانشمندان گاهی از زبان به عنوان کلید شبکه‌های ارتباطی و گاهی نیز سرمایه فرهنگی یاد می‌کنند. بنابر قولی مشهور از کادامر وجه اساسی بودن انسان در جهان زبان است که افراد با تسلط بر آن می‌توانند علاوه بر برقراری روابط اجتماعی نوعی هویت ویژه کسب می‌کنند. ویتگنشتاین یکی از فیلسوفان جهان معاصر جمله‌ای دارد که تعریف زبان را به مراتب روشن‌تر از همگان ارائه می‌دهد او در جمله‌ای کوتاه به اندیشه‌ی بسیار بزرگ می‌پردازد؛   
 زبان من جهان من است و جهان من زبان من ،
تاملی مختصر در این جمله اندیشمندانه معانی بلندی از رابطه ذهن و زبان فراهم می‌آورد. از اینرو هویت فرد چه در سطح قومی و در سطح ملی تا حدود زیادی بستگی به زبانی دارد که او فرا می‌گیرد. وقتیکه از حفظ، تقویت و توسعه فرهنگ یک جامعه سخن به میان می‌آید، زبان به عنوان یک عامل اساسی مطرح می‌شود، چراکه زبان در حکم رشته‌ای است که فرهنگ گذشته و حال را به هم پیوند می‌دهد. زبان پدیده بیرونی نیست. انسان با زبانش زاده می‌شود که در زبانش سیر می‌کند، در حریم زبانی خود تنفس می‌کند، رشد می‌کند و می‌میرد. زبان هر ملت به مثابه ظرف حضور آن ملت در کره‌ی خاکی است یعنی اینکه برای شناخت ملتی باید زبان او را شناخت. شاید آوردن ضرب‌المثل معروف فرانسوی که می‌گوید: هر کس زبان مادری خود را نداند یک وحشی است. در اینجا بیجا نباشد. بنابراین امروزه سازمان‌های علمی و فرهنگی دنیا سعی در بررسی و محافظت از زبانهای متفاوت و حتی مواظبت از زبانهای قلیل‌المتکلم در حال نابودی دارند. چند سالی می‌شود که جهان روز 21- فوریه اول اسفند شمسی- را در حالی سپری می‌کند که یونسکو (unesco) بزرگترین نهاد فرهنگی دنیای معاصر آن روز جهانی زبان مادری نام نهاده است. درک هوشمندانه طراحان این روز در سال پایانی هزاره دوم (1999) و آغاز هزاره سوم- هزاره‌ای که جهان با عزمی تمام به سوی دهکده شدن می‌تابد و نظریه‌ای که مارشال لوهان در اواسط دهه 90 بدان پرداخته بود جامه عمل می‌پوشاند- بیانگر اهمیت فوق‌العاده زبانهای متعدد و اقوام متنوع ساکن در این دهکده بی‌کران است.رسمیت هر زبانی را نه اشغالگران، نه قوانین، و نه متعصبان قومی، بلکه خود مردمی که به آن زبان لب می گشایند، تعیین می کنند. پس به سخنی، هر زبان برای مردم صاحب زبان رسمی است. زبان ضمنا آئینه ای است که هر ملتی خود را، در گذرگاه تاریخ، در آن مشاهده می کند. این سند زنده در آئینه تاریخ جهان می درخشد هر چند که عده ای بخواهند این سند و این آئینه را مخدوش و تیره ببینند. زبان هیچ ملتی در عرف بین الملل نیازی به اثبات ندارد، بزرگترین دلیل وجودی هر زبانی حضور مردمی است که به آن زبان تکلم می کنند و با این طریق کاروان تمدن بشری را غنا می بخشند، خواه این متکلمین زبانی میلیونی باشد یا کمتر. کمیت در عرصه موجودیت زبانی زیاد مورد اختلاف نیست. زبان ها با تفاوتهای خویش موزائیک زیبائی از ملل و نحل در جهان پدید آورده اند. برای مثال، همچنان که زبان فارسی برای فارسی زبانان و دوستداران آن ارزش ویژه ای دارد, چرا که این زبان, زبان پر توان حافظ, سعدی و فردوسی و خیام و کلید موفقیت و رمز هویت ملی تمام ایرانیان بوده و است. به همین ترتیب نیر مردم ترک زبان با مطالعه اشعار نسیمی و اثر ماندگار شهریار« حیدر بابایه سلام» نیز خواننده در مسیر رودخانه ای سیر می کند که روح و روان مردم ترک را به تصویر می کشد.وجود اصول مترقی 15 و 19 قانون اساسی که تاکید بر حقوق مساوی اقوام مختلف ایرانی و همچنین استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس می‌نماید و نشان از دوراندیشی تدوین گران قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارد.[2]
زبان ارزنده ترین ثروتی است که ارزش های معنوی هرقوم را پاسداری می کند. برای مطالعه قانونمندی های ترقی و تکامل یک زبان، لازم است منشاء و فرآیندهای قومی مؤثر در شکل گیری جوامع که حامل زبان است، به طور همه جانبه مورد پژوهش قرار گیرد؛ زیرا که زبان مردم یک منطقه با تاریخ آنها پیوند دارد و همانگونه که تاریخ تشکیل یک خلق پیچیده است، تاریخ شکل گیری زبان آن نیز ساده نیست.یک گروه از مردم معمولا" از درهم آمیزی عناصر مختلف قومی و قبیله ای در طی قرن ها تشکیل می یابد و یک زبان تا آن که به صورت زبان واحد یک خلق درآید، مراحلی را از سر می گذراند و در نتیجه تأثیر حوادث اجتماعی _ تاریخی ادامه یاب و از درهم جوشی عناصر زبانی طوایف و قبایل مختلف و همچنان در جریان قرن ها شکل می گیرد. بدیهی است که در این شکل گیری زبان تمام طوایف و قبایل یکسان و به یک نسبت تأثیر نمی گذراند. گاهی تنها زبان یکی از آنها و گاهی زبان و گاهی زبان دو سه تا از آنها مشترکا" اساس قرار می گیرد و زبان های دیگر به نسبت های مختلف در این فرایند شرکت می کنند و به تدریج تحلیل می روند و ای بسا که به باد فراموشی سپرده شوند. زمانی هم که زبانی بر زبان دیگر غالب می آید، زبان مغلوب معمولا" دهه ها و سده ها دوام می آورد، و اگر هم از بین برود، عناصری از آن در زبان غالب برای خود جا باز کرده، باقی می ماند. وجود بعضی واژه های ایرانی الاصل در زبان ترکی کنونی را که در فارسی کنونی وجود ندارند، بقایای زبان آذری مغلوب متروک دانسته اند. زبان پدیده ای است تکامل پذیر و تحول یاب و در اطراف خود تأثیر گذار و از اطراف خود تأثیر بردار. به قول کسروی " زمان و پیش آمدها در زبان کارگر افتد و این است هیچ زبانی همیشه به یک حال نماند و هر زمان رنگ دیگری به خود گیرد. البته تحول زبان به مانند هر پدیده اجتماعی دیگر بر اساس اصول و قواعدی است و مستقل از هوس های فردی صورت می گیرد و در جنبه های گوناگون آن چون صورت الفاظ و ترتیب کلمات در جمله و . . . تغییراتی حاصل می شود و حتی واژه هایی به تدریج از رواج می افتد و واژه ها و ترکیباتی نو بر اساس نیازهای اجتماعی ایجاد می شود.گوناگونی زبان ها نتیجه جریانات تاریخی متمادی و مرکب است. به عنوان مثال مکانیسم پدید آمدن چند زبان از یک منشاء و یا تشکیل چند زبان هم خانواده را چنین می توان توضیح داد :بر اثر تقسیم جامعه نخستین به قبایل قبلی، پراکنده شدن آنان در اراضی پهناور و جدا افتادنشان از یکدیگر به علت کوچ ها و بعد مسافات و سستی روابط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی میان آن ها، هر قبیله یا گروهی از قبایل سرنوشت تاریخی متفاوتی پیدا می کند و بدین ترتیب شرایطی که وجود زبان واحد و مشترک را ضروری می سازد، مفقود می شود و در عین حال تفاوت های لهجه ای رشد می کند. شرایط متفاوت محیط جدید قبایل مهاجر از نظر ویژگی های قومی و فرنگی و به ویژه زبانی نیز بر جریان رشد لهجه ها تأثیر تشدید کننده می گذارد و در نتیجه لهجه ها به زبان مستقل شدن گرایش پیدا می کنند، چه "هر چه زبان محاوره از لحاظ ترکیب لغوی بسیار استوار و از لحاظ قواعد دستوری حتی استوارتر است، ولی با این حال لایتغیر نیست. " بدین گونه در جریان تشکیل و تلاشی پیاپی اتحادیه های قبیله ای در طی قرن ها و ادامه تجزیه و تطور لهجه ها و زبان ها، خانواده ای از زبان ها پدید می آید. پرویز خانلری اصطلاح خویشاوندی یا هم خانوادگی در زبان شناسی را چنین معنی کرده است : " دو یا چند زبان نتیجه تحول جداگانه و متفاوتی از یک زبان باشند که در زمان پیشین متداول بوده است. مجموعه این گونه زبان ها را یک خانواده زبان می خوانند."برای تعیین حد فاصل بین دو زبان و تشخیص استقلال آن ها از یکدیگر یک میزان کلی پیشنهاد شده است و آن این است که : "هر گاه دو تن برای فهمیدن و فهماندن به مترجم محتاج شوند،باید گفت که دو زبان متفاوت به کار برده اند." اما با وجود تغییرات در چگونگی شیوه تلفظ و دیگرگونی ساختمان کلمات و در مواردی معانی آنها و . . . "نکته هایی اساسی در ساختمان هست که پایدار می ماند، یا تحول و تغییر آنها به طریقی انجام می گیرد که با روش تطبیقی می توان به صورت اصلی آن ها پی برد. "ارانسکی درباره پدید آمدن خانواده زبان های بومیان آمریکا از دانشمندی مطلبی نقل کرده است که نقلش در این جا روشنگر تواند بود : "بومیان امریکای شمالی قبیله واحدی بودند که به تدریج در قاره پهناوری پراکنده شدند و قبیله هایی از آن مجزا و جدا شدند و به اقوام و گروه های قبایل مبدل گشتند و زبان های ایشان نیز تغییر کرد. به حدی که نه تنها یک قبیله زبان قبیله دیگر را نمی فهمید، بلکه کوچکترین اثری از وحدت بدوی زبان ها در السنه ایشان باقی نماند. " و ارانسکی این روندرا عمومیت بخشیده است: " بدیهی است، تصویری که از تطور زبان ها و تجزیه آنها به لهجه های گوناگون در بالا رسم شده ، تنها در مورد بومیان آمریکا صدق نمی کند، بلکه به طور کلی از ویژگی های جامعه عشیرتی است."
 منشاء زبان ترکی
زبان های دنیا به چند خانواده تقسیم شده است که خانواده آلتایی یکی از آن هاست. زبان های وابسته به این خانواده عبارتند: از ترکی، چوواشی، مغولی، منچو، تونگوزی، کره ای و ..... ناگفته نماند که بعضی از زبان شناسان خانواده اورالی را نیز که شامل زبان های متداول در سیبری و زبان هایی چون فینو _ اقوری و . . . است به جهت قرابت ها و همانندی های موجود، با خانواده آلتایی یک خانواده به شمار آورده، آن را خانواده اورال و آلتایی است .
تقسیمات زبان ترکی
زبان های ترکی به چندین شاخه و شعبه تقسیم می شوند: زبان ترکی از لحاظ نسبی و تباری جزو زبانهای اورال ـ آلتائی و یا به زبان صحیح تر از گروه زبان آلتائی است. زبانهای اورال ـ آلتائیک به مجموعه زبانهائی گفته میشود که مردمان متکلم به آنها، بین کوه های اورال و آلتای در شمال ترکستان بر خاسته و هر گروه در زمانهای مختلف به نقاط مختلف مهاجرت کرده اند. این گروه زبانها شامل زبانهای فنلاند ـ مجارستان (اورالیک ) و زبانهای ترکی ـ مغولی ـ تونقوز (زبانهای آلتائیک ) است..در میان تقسیم بند یهای زبان و لهجه های ترکی تقسیم بندی باسکاکوف با وجود نواقصی که دارد بسیار جالب و قابل ذکر است. در این تقسیم بندی زبانهای ترکی- ابتدا به دو گروه تقسیم میشوند. الف ـ هون غربی   ب ـ هون شرقی .
هون غربی : شامل گروههای زیر است: ۱ـ گروه بلغار ۲ـ گروه اوغوز ۳ـ گروه فبچاق ۴ـ گروه گارلوق.
ترکی اوغوزـ اوغوز ها که اجداد ترکان آسیای صغیر وایران و آذربایجان و عراق و ترکمن ها را تشکیل می دهند مهمترین اقوام ترک هستند و قبل از آنکه به این مناطق مهاجرت نمایند ، در شمال ترکستان زندگی می کردند. به طوری که از منابع چینی و سنگ نوشته های اورخون معلوم می شود، اوغوزها در فاصله قرن ۷ـ۸میلادی در مناطق جنگلی و کوهستانی اوترکن(در سیبری زندگی می کردند. در منابع چینی از آنها بنام هوگوت یاد شده است).
از نظر ریشه لغوی در باره اوغوز نظریات مختلفی ابراز شده است. اوغوز به معنی تیره ها و قبیله ها (اوق + اوز) یا اوق لار آمده ( در ترکی قدیم اوز و ایز علامت جمع بوده است) همچنین آوغوز یا آغوز به معنی اولین شیری است که از پستان جانوران گرفته میشود. اوغوز به معنی اقسوس یا جیحون هم آمده است. در متن عربی هم غز نامیده شده است. اوغوز ها بعد از تشرف به دین اسلام با تشکیل بزرکترین امپراطوری ها مانند امپراطوری سلاجقه و عثمانی نقش مهمی در تاریخ ایفا کردند.
اوغوزهای جدید- اوغوزهای جدید اجداد ترک زبانان ترکیه و ایران و تراکمه را نشکیل می دهند و از قرن سیزده به بعد یعنی بعد از مهاجرت به غرب و آمیزش با سایر ترکان (قبچاق و اویغور) و مغول ها و اهالی محلی،لهجه های ترکی آناطولی و آذربایجانی و ترکمنی را به وجود آورده اند.ترکی اغوز جدید را باید به دو گروه شرقی و غربی تقسیم کرد. از ترکی اوغوز شرقی، ترکمنی قدیم و جدید به وجود آمده و از ترکی غربی ترکی عثمانی،گاگاووز، و ترکی آذربایجانی پیدا شده است.ترکی عثمانی در چند مرحله تاریخی سیر کرده که عبارتند از: سلجوقی، عثمانی قدیم ، عثمانی میانه. عثمانی جدید و ترکی ترکیه.ترکی بالکان، قبرس،سوریه و جنوب کریمه جزو ترکی عثمانی است. ترکی آذربایجان -زنجان ـ ساوه ـ و همدان و پاره ای از ترکان قشقائی- اینانلو ـ بهار لو و حتی ترکی سایر نقاط ایران ( بجز ترکمنی و ترکی کرکوک (ترکان عراق) هم جزو ترکی (ایرانی) محسوب میشوند.[



تاریخ: 20 مهر 1389برچسب:چمن لاله,صمد صفی خانی, هفتکل,
ارسال توسط صمد صفی خانی

نظری اجمای بر گذشته ترکان و قشقایی ها

نظری اجمای بر گذشته ترکان و قشقایی ها

   حدود هفتصد سال پیش حکومت ترکان در ترکیه فعلی بدست ترکان عثمانی می افتد و ترکان عثمانی در مدت حکومت خود اکثر سرزمینهای ترک توران را تحت حاکمیت خود می گیرند یعنی از شبه جزیره بالکان اروپا گرفته تا کشور یمن کنونی در جنوب عربستان و سرزمینهای خاورمیانه تا شمال دریای سیاه بتعداد بیست و هفت دولت تحت حاکمیت ترکان عثمانی بوده است . ترکان عثمانی بیش از ششصد سال حکومت می کنند و در این مدت بقیه آسیای میانه تا تنگه برینگ آلاسکای آمریکا در دست ترکان حاشیه دریای خزر و آذربایجان و قفقاز بوده است . یعنی حدود هشتاد سال پیش، ازبلغارستان و مجارستان و بالکان در اروپا تا انتهای شمال شرقی روسیه و در جنوب تا یمن عربی فعلی و تا اقیانوس هند که در حال حاضر حدود پنجاه و یک (51) کشور و جمهوری خود مختار شده اند ، وهمگی تحت حاکمیت ترکان جهان بوده است . که درجریان جنگهای جهانی دول اروپایی به رهبری امپراطوری بریتانیا ( انگلستان )، متحد شده و بشرح زیر امپراتوری بزرگ ترکان جهان ( توران ) را از بین می برد:
اولا : حکومت ترکان عثمانی را متلاشی کرده و به دولتهای تحت حاکمیت ترکان عثمانی که حدود بیست و هفت دولت بودند استقلال داده و از دست ترکان عثمانی خارج کرده اند . مانند کشور الجزایر ، لیبی ، اردن ، مصر ، اسرائیل ، فلسطین ، لبنان ، سوریه ، عربستان ، عراق ، قبرس ، یمن ، مجارستان ، بلغارستان و غیره که همگی تحت حکومت ترکان عثمانی بودند و بااین اقدام حکومت ترکان را به ترکیه منحصر کردند .
ثانیا : دولت شوروی سابق را در تصرف کردن سرزمینهای ترک حاشیه دریای خزر که حدود بیست و سه سرزمین بود ند و در حال حاضر حدود نوزده کشور و جمهوری خود مختار شده اند آزاد گذاشته و
حمایت کرده اند و در نتیجه همین سیاست بود که سرزمین ترک قفقاز و آذربایجان از ایران جدا و به روسیه ملحق شد .
ثالثا : برای جدا سازی سرزمینهای ترک دنیا ( توران ) ، کشور ارمنستان در شمال ایران را بوجود آوردند و فارسها را در ایران روی کار آوردند ، تا با فارسی کرن زبان ترکهای ایران ، کشور فارسی زبان ایران بوجود آورند تا بدینوسیله دو کشور ایران و ارمنستان را به همدیگر وصل کرده ، و توران بزرگ را دو شقه نمایند . و بدین دسیسه قدرت سرزمین بزرگ ترکان توران را از بین برده و از احتمال امپراطوری شدن آن جلوگیری نمایند .
  ولی تاریخ گواه و شاهد است که ترکان ایران در طول حاکمیت هزاران ساله خود بر ایران نه تنها با حمایت بیگانگان بقدرت نمی رسیدند ، بلکه در هیچ سنه تاریخی عامل آنان نیز نبوده اند و برعکس در طول تاریخ ، ترکان ایران همیشه برای حفظ عزت و عظمت ایران خونها داده اند ، که جنگ اخیر تحمیلی عراق بر ایران مثال بارزآن است که درآن 65% شهدا از فرزندان ترک زبان کشوراست .

چند نمونه از  سرکوب و کشتار  ترکان

- در جریان سرکوب حکومت فدرالیستی مرحوم پیشه وری درآذربایجان حکومت  پهلوی ، هزاران تن از جوانان تبریز و سایر نقاط آذربایجان را قتل عام کرده و جنایتها بپا میکنند . که در بعضی از اسناد تاریخی کشته شدن چهل هزار تن از ترکان ثبت شده است .
- جریان تاریخ مشروطیت ایران، خود کتاب قطوری از مظلومیت و مشروعیت جوانمردان ترک آذر بایجان و ملت بزرگ ترک ایران است که حاصل خونهای بسیاری از ترکهای ایران بود .
- شیخ محمد خیابانی را بعد از مبارزات ودلیرمردی سرانجام به شهادت می رسانند و برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم آذربایجان جنازه ایشان را به ارابه ای بسته و در خیابانهای شهر تبریز می گردانند . همچنین در جریان سرکوب حرکت شیخ محمد خیابانی هزاران نفر از مردم آذربایجان را قتل عام و در میادین شهر اعدام می کنند .
- در جریان سرکوب حرکت ملی ستارخان ، هزاران نفر از جوانان و مرد مان آذربایجان را به قتل می رسانند که در تاریخ کشته های حرکت ملی ستارخان ثبت شده و برای همگان عیان می باشد . و سرانجام ستارخان آن سردار ملی آذربایجان را در کوچه های تهران ناجوانمردانه به شهادت می رسانند و حتی از انتقال جنازه ایشان به تبریز ممانعت بعمل می آورند که هنوز هم اجازه انتقال مزار ایشان را به تبریز نمی دهند .




ارسال توسط صمد صفی خانی

 

نامه ای به پدر ایل قشقایی
سلام پدر سلام
از کجا برایت شروع کنم امروز حرف های پسری را گوش می کنی که دلش می خواست هنوز قشقایی مثل قدیم بود.پدر محمد بهمن بیگی یراق و زین اسب رادید و ماستی که با چاقو نمی شد برید.اما پدر ،من هر جا را گشتم هر جا رفتم نه تنها نتوانستم ببینم بلکه دیدم حتی یک قشقایی از قشقایی بودنش شرم دارد پدر درد دل های زیاد است اما چاهی سراغ ندارم تا بتوانم درد دلهایم را در آن بریزمو اگر هم پیدا شود آنقدربی چشم و روست که نمی شود درد دلهایت را در آن ریخت پدر حتی چاه های این زمانه با من نمی سازند .دوست داشتم زنده بودی و قشقایی با تو زنده بود .تو سردار ایل بودی .تو کسی بودی که به خاطر وطن و ناموست حتی موقعی که انگلیسی ها آب را روی فرزندان تو بستند تو حاضر نشدی وطنت را بفروشی ،اما پدر نمی دانم چرا و برای چه تو و سربازان دلیر قشقایی جنگیدی و به نام و کام دیگری تمام شد. پدر می دانم که حتی در غریبانه ترین لحظه های زندگیت هم به این فکر نکردی که کسی بابت این از تو تشکر کند اما...
پدر تو رفتی و همان بهتر چون باید آنوقت از هم پاشدگی ایل را می دیدی .شاید این هم از بدبخنی هایجامعه مدرن است ،اما پدر ما که مدرن نشدیم ،سنت ها که کهنه نمی شوند .پدر ،اما نه اگر تو بودی این طور نمی شد .
پدر ،به که بگویم که هنوز هم به دشت می روم با خود می اندشم می گویم خوب از این مقتضیات زمان است اما چرا باید حداقل این سنت ها را در درون خودمان حفظ نکنیم به بچه هایمان یاد ندهیم اگر دیگر قره قاچی نیست تا برگردیم اگر اسبی نیست تا یورتمه برویم اگر باید داستان دلاورمردی های ایل را در کتاب ها بخوانیم،چرا زبان وسنت هایمان را حداقل به بچه هایمان منتقل نکنیم .پدر باورت نمیشود پدر ومادری رادیدم که به فرزندانش فارسی یاد می دادند. پدر دلم سوخت .به حال بهمن بیگی سوخت .بهمن بیگی کلی خدمت کرد به این آدم ها ،از چوپانی گرفت و آورد یر کلاس ها نشاند ،تا درس بخوانند به داد ایلشان برستد نه اینکه شرمشان شود به بچه هایشان زبان مادری شان را بیاموزند . پدر دردهایم بسیار اما معشوقه ام «ایل قشقایی»
«نقل از مجله درنا
دردت چیست ؟
دردم این است که از این همه جمعیت قشقایی، کسی دواطلب برای کمک به مردم ایل در سواد و بهداشت و ... نیست.
دردم این است که بسیاری از ما فکر می کنیم که اگر فارسی(درست آن اگر ترکی صحبت کنیم) صحبت کنیم، کسر شان(!!) ما خواهد بود، به خصوص تحصیلکردگان و شهرنشینان.
دردم این است که نه در شیراز و به در فیروزآباد و نه در .... اگر دلم برای دیدن هم زبانانم تنگ شد، جایی نیست که برای دیدن آن ها بروم.
دردم این است، که ما حتی از انتخاب نام ترکی هم برای فرزندان خویش خود داری می کنیم.
دردم این است که اندیشمندان ما در دریای بیکران غریبان خود را پنهان کرده اند!
دردم این است که نه مدرسه، نه بیمارستان و نه مسجد و نه ساختمانی در دیار قشقائیان به نام ایل وجود ندارد
دردم این است که: چرا تعداد  دانش آموختگان ما در جهان پرشتاب این قدر کم و ناشناخته هستند
دردم این است که در یک صد سا گذشته جهان این همه متحول شده است، ما چنین درجا زده ایم
دردم این است که چرا مردم گذشته ایل این چنین به دانش و علم بی توجه و به شکار عاشق بوده اند، ما را از شکار چه به دست آمده
دردم این است که چرا سران قوم ما این چنین ساده دل و غیرتمند بودند در حالی که در این دنیا زیرکی و سیاستمداری نقش فراوان دارد.
دردم این است که:نمی دانم چه کاری برای نجات فرهنگ ایل باید انجام دهم و چه کاری برای بهبود زندگی مردم خویش می توانم انجام دهم. و
دردم فراوان است .............
 
«نقل از مجله درنا»



ارسال توسط صمد صفی خانی

 

تاریخ و خاستگاه قشقائیها:

 

تفاوت مغولها و قشقائیها:

1-در قبائل مغول بین روسای ایل و افراد زیر دست روابط خویشاوندی وجود دارد و خوانین از افراد زیر دست زن میگرفتند و یا به آنها دختر میدادند این رسم در ایل قشقائی زشت و نفرت انگیز است.

2-مغولان زنان زیادی میگرفتند که گاهی تا 30زن میرسید ولی در بین قسقائی ها 2زن به ندرت دیده میشود .

3-بخشیدن زن توسط ÷در به فرزندش و ازدواج فرزند با زن ÷دربعد از مرگ وی و نشاندن دختران در ÷یشا÷یش کالسکه برای نشان دادن به دیگران و ازدواج سنین ÷ائین و وجود زنان صیغه ای بین مغولان و این قبیل اداب و رسوم در ایل قشقائیگناه است .

4-طرز بر÷ا کردن چادر و نوع جنس ان وآلاچیق قشقائیها شباهتی به مغولها ندارد .

5-دامهای قشقائیها از نزادقرا گل و شاهسون و آذربایجان است .

و چندین نمونه از این تفاوتها در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که قشقائیها از نسل مغولها نیستند و چیزی که بیشتر از بقیه مشخص است و اکثر تاریخ نویسان آن را قبول دارند نزدیکی قشقائیها به آذربایجان میباشد از آنجا که بعضی از شعرها گویای این مطلب هستند مثل

                                                                                   بو یول گدر تبریزه اوءتبریز عزیزه

                                                                                                            خدام بیر یول ور بیزه بیز گدگ اولکه میزه

 

 

 

 

                                               دورنام گدیران کورد لارا ینگی دان کهنه یورد لارا

                                                                            قوچ ایگید بداو آتلا را مندن اونا سلام ا و لسو ن

 

جمعیت ایل:

جمعیت ایل قشقائی در سال 1331ه .ق حدود 64000 خانوار یعنی 320000نفر براورد شده است وتعدادچریکهای آنهادر زمان صلح 20000نفر بوده.

ایل قشقائی از 6 طایفه بزرگ و 6 طایفه کوچک تشکیل شده که هر طایفه شامل تعدادی تیره و هر تیره از چند بنکووهر بنکو شامل چند خانوار است.

 

طوائف کوچک :1-رحیمی2-ایگدر3-صفی خانی 4 -قرا چایلو

طوایف بزرگ:1-دره شوری2-کشکولی3-فارسیمدان4-شش بلوکی 5-عمله6-کشکولی کوچک                 قشقائی قشقائی الم قشقائی

 

قشقائیها از نسل ترکهائیها هستند که 3000سال قبل از میلاد مسیح تاریخ و فرهنگشان در شهر سومری به ثبت رسیده است .

تاریخ نشان از آن دارد که ترکها ساکنان اصلی آسیای مرکزی بودند و تمدنهای اولیه را آنها بنا نهاده اند و نخستین زبانی که بشر با آن سخن گفت زبان ترکی بوده و بسیاری وازه ها ی زبانهای امروزی ریشه ترکی داشته اند .

بعضی ها ترکها را از نسل مغولها میدانند من در اینجا با اکتفا به کتابی از آقای منوچهر کیانی این موضوع را بررسی میکنم :




تاریخ: 20 مهر 1389برچسب:چمن لاله هفتکل,
ارسال توسط صمد صفی خانی

آقای خسرو قشقایی:

مشخصات

نام :خسرو

نام خانوادگی:صولت قشقایی

سن ۵۶

ملیت: ايراني((( کسی که این را انکار نمیکنه؟؟)))

مذهب :احتمال قوي اسلام

وضعیت خانوادگی :خان زاده

تحصیلات:اطلاع دقیقی نیست (دانشگاه آکسفورد انگلیس )

شغل

مرتبه و موقعیت

مؤسسه یا سازمان

موارد حقوقی:

تاریخ اعدام ۱۰ مهر ۱۳۶۱

محل فيروز آباد ،فارس, ايران

نحوه اعدام: تيرباران

اتهامات: قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی و اقدام علیه نظام جمهوری


 


 


 


 

اطلاعات راست ودروغ و شایعه و غیره زیادی درباره خان قشقایی در مجلات آن زمان به چاپ رسیده است.

 

دستگیری و بازداشت

اطلاعی در مورد جزئیات دستگیری و بازداشت خسرو قشقایی در دست نیست جز این که آقای قشقایی ساعت ٧ صبح روزی تابستانی در سال ١٣٦١ در شیراز دستگیر شد. او با خانواده اش ملاقاتی نداشت .

 

دادگاه

اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست جز این که محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی شیراز انجام گرفت (فرم الکترونیکی).

اتهامات

اتهام علیه آقای قشقایی "مبارزه مسلحانه علیه حکومت اقدام علیه امنیت این نظام" گزارش شده است (فرم الکترونیکی).

در شرایطی که حداقل تضمینهای دادرسی رعایت نمی‌شود و متهمین از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده می‌شود مسلم و قطعی نیست.

مدارک و شواهد

در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.

دفاعیات

از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست. آقای قشقایی از داشتن وکیل محروم بود. (به نظر شما منصفانه است))

حکم

از جزئیات این حکم اعدام اطلاعی در دست نیست. آقای خسرو قشقایی روز ١٠ مهر سال ١٣٦١ در فیروزآباد (استان فارس) تیرباران شد این هم جای سوال است آقای صولت قشقایی چگونه در فیروز آباد اعدام شد بدون هیچ اعتراض؟؟؟به نظر شما چرا؟//


 


 


 


 


 

نقض حقوق بشر در این مورد چقدر بود؟؟

شما بگید؟؟؟ قسمت نظرات ؟؟؟

 

 

بازداشتها، بازجوییها و دادگاه ها طی سالهای ۱۳۶۰

شرایط بازداشت، محاکمه و محکومیت

 

حق برخورداری ازحداقل تضمینهای آیین دادرسی

به نظر شما آیا داشته است؟؟؟؟؟

حوق مربوط به دوران بازداشت پیش از محاکمه

  • حق متهم به تفهیم فوری اتهام

     

    میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی

  • حق داشتن وکیل و ارتباط با وکیل منتخب خود به شکل محرمانه

    میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی،  اصول اساسی نقش وکلا،

  • حق داشتن وقت و تسهیلات کافی برای تهیه دفاعیات خود

     

حقوق مربوط به محاکمه

  • حق برخورداری از یک محاکمه علنی و منصفانه در مدت زمان معقول

     

  • حق سؤال از شهودی که علیه او شهادت می‌دهند و حق دعوت و سؤال از شهود برای دفاع در شرایطی برابر با شهود دادستان

     

  • حق بر خورداری از صدور علنی حکم دادگاه

     

حقوق مربوط به حکم

  • حق درخواست رسیدگی به جرم و محکومیت در یک دادگاه عالی‌تر

     

  • حق درخواست عفو یا تخفیف مجازات

     

حکم اعدام
  • حق زندگی، حق ذاتی انسان است و نباید فردی را خودسرانه از آن محروم کرد

     

  • حق مصونیت در مقابل مجازات بیرحمانه، غیرانسانی و اهانت‌آمیز



تاریخ: 20 مهر 1389برچسب:نامردی, خسرو خان,
ارسال توسط صمد صفی خانی

خسرو قشقایی- ماجرای عشق اشرف پهلوی به خسروخان قشقایی- روزنامه ی اعتماد ملی
((سال ها پیش طرح ازدواج محمدرضا پهلوی با هما بی بی، دختر ناصرخان قشقایی و چند سال بعد پیشنهاد وصلت خسرو قشقایی با فاطمه پهلوی که از جانب دربار مطرح شده بود با تمسخر قشقایی ها مسکوت ماند. قشقایی ها با تبار دیرینه ای که نسب آنها را به قرون دور و آق قویونلوها می برد ـ با توجه به فرهنگ اشرافی آن روزگار و غرور قومی خود ـ خانواده رضاشاه را خانواده ای بی اصل و نسب و به اصطلاح نوکیسه می دانستند و رضاخان را صراحتا به عنوان قاطرچی ارتش قاجار تحقیر می کردند. همچنین سال های پیش از کودتا و دوران اقامت خسروخان در تهران، چنانچه شایع بود صفات سه گانه شجاعت، سخاوت و زیبایی (چنانچه شولتسه هولتوس در کتاب سپیده دم در ایران می نویسد، از زیبایی و وجاهت او به وجد و حیرت آمده بود که از او به عنوان آشیل، قهرمان افسانه ای یونان یاد کرده بود)به علاوه محبوبیت فوق العاده وی نزد مصدق و ملیون که او را در پایتخت بر سر زبان ها انداخته بود، از اشرف دل برده و او را شیفته خود کرده بود. اما در برابر دلبستگی شدید اشرف، بی توجهی خان جوان این عشق را در دل اشرف به نفرت و کینه ای عمیق تبدیل کرد تا این نفرت را در کودتای 28 مرداد آشکار کند که روایات و البته شایعات زیادی از این باب در تهران و در ایل نقل محافل و مجالس بود.))

به هرحال چیزی که واضح و مبرهن است این است که قشقایی ها هیچ وقت رابطه ی خوبی با خانواده ی پهلوی نداشته اند. رابطه ی خانواده ی ایلخانی قشقایی با پهلوی ها به نوعی را بطه ی پدر کشتگی بوده (به علت مرگ صولت الدوله در زندان رضا شاه). اوج رویارویی قشقایی ها باحکومت پهلوی در جریان کودتای 28 مرداد و طرفداری قشقایی ها از مصدق ظاهر میشود. پس از حوادث 28 مرداد و مسلط شدن دوباره حکومت برادران قشقایی مجبور به ترک ایران شدند.

 

ازسمت راست به ترتیب محمد حسین خان قشقایی - دکتر مصدق- خسروخان قشقایی-ماجرای عشق اشرف پهلوی به خسروخان قشقایی- روزنامه ی اعتماد ملی


ازسمت راست به ترتیب محمد حسین خان قشقایی - دکتر مصدق- خسروخان قشقایی- دکتر مصدق از ترکان قاجاربود.عکس از کتاب سالهای بحران(خاصرات ناصرخان قشقایی)




تاریخ: 20 مهر 1389برچسب:هفتکل , چمن لاله,,
ارسال توسط صمد صفی خانی

فلسفه قیام مختار

قیام مختار

مختار كیست؟

مختار بن ابى عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسى بن هنبة بن بكر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ كـه قبیله مشهـور و گسترده‌اى از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، می‌باشد.(2) كنیه‌اش ابواسحاق(3)؛‌ و لقـبش كـیـسـان بود كه فـرقـه كـیـسـانیه منسوب به او است. كیسان به معناى زیرك و تیزهوش است.(4)

طبق روایتى، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین مى‌گوید: "لقب كیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد."(5)

پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـى است كه در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاكن شد.(6) وى یكى از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش ‍ كـسـرى(ایـران) در زمـان عمر بود. (7) ماجراى رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(8)

مـادر مـخـتـار دومـه است كه از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و راى و بلاغت و فصاحت دانسته‌اند.(9)

وى ادب و فضائل اخلاقى را از مكتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جوانى، هـمراه با پدر و عموى خود براى شركت در جنگ با لشكر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیارى از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و كوفه ماندند. مختار در كنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراى مدتى كوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاكـن شد.(11)

علامه مجلسى(ره) مى‌فرماید:

مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اكرم را بیان مى‌كرد و حتى مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را براى مردم منتشر مى‌ساخت و معتقد بود كه خاندان پیامبر از هر كس براى امامت و حكومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبى كـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)

خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقه‌منـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.

 

یارى رسانی به مسلم بن عقیل

بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـرى، پـس از آن كـه مـسـلم بـن عـقیل وارد كوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامى داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانى كرد.(13)

مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى كه من قیام كرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین كربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."

بلاذرى مى‌نویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به كوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـى بـن عـروه، كـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در كوفه بـود، نقل مكان كند.

مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف كوفه براى جمع آورى افراد و گرفتن بیعت براى مسلم حركت كرد. اما با دگرگونى اوضاع كوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به كوفه بازگشت.

ابن زیـاد دسـتور داد كه دعوت كنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت كنند، وگرنه دستگیـر و اعدام مى‌شوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیرى مسلم و هانى، مختار در كوفه نبود و او براى جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتى خبر ناگوار دستگیرى مسلم را شـنـیـد، بـا جمعى از افراد و یارانش به كوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهاى مسلح ابن زیاد بـرخـورد كـرد و در پـى یـك گـفت و گوى لفظى شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیرى پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح كـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترك گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(15)

امام حسین،‌محرم

ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانى، به شدت در جست و جوى مختار بـود و براى دستگیرى او جایزه‌اى معیّن كرد.(16)

 

دستگیرى مختار توسط ابن زیاد

یكى از دوستان مختار بـه نـام هانى بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجراى مخفى شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد كه تحت تعقیب است و در خطر مى‌باشد.

مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت.  وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانى كه به یارى پسر عقیل شتافتى؟ "مختار قسم یاد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)

ابن زیاد كه عصبانى بود، عصاى خود را محكم به صورت مختار كوبید، به طورى كه از نـاحیه یك چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است. ابن زیاد كمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم." و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(18)

 

آزادى مختار از زندان

مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو كند.

عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموى‌ها برایش احترام قائل بودند. او نامه‌اى براى یزید فرستاد و براى مختار، كه دامادش بود، تقاضاى بخشش كرد. یزید هم بلافاصله، نامه‌اى به ابن زیاد نوشت كه به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد كند.

مختار، كه در یك قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد كـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را مى‌كشتم. حالا برو و در كوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مكه مى‌روم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.

مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنى امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، كه خود را حاكم و خلیفه مى‌پنداشت، رفت.

ابن غرق مى‌گوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم كه یك چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزى نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود." و تاكید كرد(خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى كه من قیام كرده‌ام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین كربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)

 

بازگشت مختار به كوفه

همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار كاركشته‌اى به نام عبدالله بن مطیع، را كه سابقه دوستى با مختار داشت، به استاندارى كوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه كـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه ‍.ق بود.

مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماس‌هایى كه با اهل بیت پیامبر(علیهم‌السلام) گرفت، مكه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.(20)

بلاذرى نوشته است: مختار با قافله‌اش وارد كوفه شد و پیش از ورود به شهر، كنار رودخانه حیره رفت و غسل كرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسى مناسب پوشید و عـمامه‌اى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـكـون - مـركـز تجمع مردم در محله كنده - رسید. مردم از او استقبال گرمى كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مى‌داد.(21)

امام حسین،‌محرم

مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و كسانى كه در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسینیّون) مى‌گفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت كرد.(22)

مردم كوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت كردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى كربلا بود.(23) خبر ورود مختار به كوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.

سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر كردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)

مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامه‌اى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.

مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یك حركت حساب شـده مشغول برنامه‌ریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

 

فلسفه قیام مختار

هـدف مـهـم و اصـلى مـخـتـار از قیامش غیر از خونخواهى امام حسین(علیه السلام) و شهداى كربلا و دفاع از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نبود. براى اثبات این مطلب و درك فلسفه قیام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذیل بیان مى‌شود:

1- مختار در ملاقات با سران شیعه در كوفه، هدف دعوت و قیام خود را چنین بیان مى‌كرد:

همانا (محمد حنفیّه) فرزند على، وصى و جانشین پیامبر، مرا به عنوان امین و وزیر و فرمانده بـه سـوى شما فرستاده و به من دستـور داده است تا كـسـانى كه ریختـن خون حسین را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـى اهـل بیتش و دفاع از ضعفا قیام كنم. پس شما نخستین گروهى باشید كه به نداى من پاسخ مثبت مى‌دهید.(26)

2- در مـوضـعـى دیـگـر چـنـیـن گـفـت: "مـن بـراى اقـامـه شـعـار اهـل بـیـت و زنـده كـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـیـدان بـه سـوى شـمـا آمـده‌ام."(27)

3- هـنـگـامـى كـه در زنـدان بـود، مـى‌گـفـت: "بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگرى را خواهم كشت و دل‌هاى مؤمنان را شاد خواهم كرد و انتقام خون(فرزندان)پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنیا هم نمى‌تواند مانع من شود."(28)

4- وى نـامـه‌اى مـحـرمـانـه از زنـدان بـراى تـوّابـیـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـلیـل از حـركـت انقلابى آنان، بشارت داد كه "من به زودى به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تیغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم كرد."(29)

5- در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد(علیه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند كه مختار ما را به خونخواهى شما دعوت كرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند كه ما خواهان این كاریم و بر مردم واجب است او را یارى دهند.(30)

6- در بـازگـشت سران شیعه از مدینه به كوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: "مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهى حسین(علیه السلام) یارى دهید."(31)

7- مـخـتار به ابن غرق گفت: "به مردم بگو: هدف مختار و گروهى از مسلمانان، كه قیام كرده‌انـد، خـونخواهى شهید مظلوم و كشته شده كربلا، حسین سرور مسلمین و فرزند دختر پیامبر سیّد مرسلین مى‌باشد.(32)

8- در دیـدار مـحـرمـانه سران شیعه با ابراهیم اشتر و دعوت از او براى یارى مختار، یزید بن انس اظهار داشت: "ما تو را به كتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خونخواهى اهل بیت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت مى‌كنیم."(33)

9- در نـامـه ابـن حـنـفـیـّه بـه ابراهیم اشتر آمده است: مختار، امین و وزیر و منتخب من است و به او دسـتـور داده‌ام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهى ما برخیزد، خود و طایفه و پیروانت او را یارى كنید.(34)

10- مختار در مراسم بیعت مردم كوفه با او گفت: "بیعت مى‌كنید با من بر اساس كتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهى اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)." (35)

11- شعار قیام مختار "یا لثارات الحسین" بود.(36)

 

تصمیم سران كوفه

عـبدالرحمن بن شریح مى‌گوید: جمعى از سران شیعه در خانه سعد بن ابى سعر حنفى، كه از چهره‌هاى برجسته شیعه بود، جلسه‌اى تشكیل دادند.

عبدالرحمن، كه از بزرگان كوفه بود، در آن جلسه چنین گفت: "مختار مى‌خواهد قیام كند. و ما را بـه همكارى و یارى خویش دعوت نموده و ما هم بیعت او را پذیرفته‌ایم، ولى نمى‌‌‌دانیم كه واقعا او از طرف ابن حنفیّه ماموریت دارد یا خودش این چنین تصمیم گرفته است." او پیشنهاد داد جـمـعـى از سـران شـیـعـه به حجاز بروند و با اهل بیت پیامبر و بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به ویـژه مـحـمـد حـنـفـیـّه، دیـدار كـنند تا قضیّه روشن شود. آن جمع پیشنهاد را پذیرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفیّه رفتند.امام حسین،‌محرم

مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جویا شد. عبدالرحمن گفت:

مـخـتـار ثقفى به كوفه آمده و مدّعى است كه از طرف شما ماموریت دارد و ما را به كتاب خدا و سـنـّت پـیـامبر و خونخواهى اهل بیت پیامبر و دفاع از مظلومان دعوت كرده است. مى‌خواستیم نظر شما را بدانیم. اگر چنین باشد، با همه وجود، از او حمایت خواهیم كرد و اگر چنین نباشد، او را ترك خواهیم نمود.

محمد، فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از حمد و ثناى الهى گفت:

گفتید كسى شما را براى خونخواهى ما دعوت كرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسیله هر یك از بندگان خود كه بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگیرد. این نظر من است. (37)

عـلاّمـه مـجـلسى(ره) به نقل از فقیه بزرگوار علامه ابن نما مى‌نویسد: محمد حنفیّه به سران شـیـعـه گـفـت: "درباره خونخواهى ما، برخیزید همه به نزد امام من و امام شما، على بن الحـسـین (علیهماالسلام) برویم. آنان همراه محمد حنفیّه خدمت امام سجاد(علیه السلام) شرفیاب شدند و محمد ماجرا را بیان كرد. امام در پاسخ آنان فرمود:

عـمـوجـان، اگـر كسی به حمایت ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یارى دهند. من تو را در این امر(قیام به خونخواهى) نماینده خود قرار دادم؛ هر طور كه صلاح دیدى، اقدام كن .

 

شـعار یاران مختار، شهر كوفه را گرفت: "یا منصورُ اَمِت؛ اى پیروز، بمیران" و با شعار "یا لثارات الحسین" چهره كوفه منقلب گردید.(40)

شعار "یا منصـور امت" شعار یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قیام زید بن على بن الحسین(علیهماالسلام) نیز همین شعار داده شد.(42)

شهر كوفه چهره یك شهر جنگى به خود گرفت و این بار در تب خونخواهى امام حسین(علیه السلام) مى‌سوخت و فریاد "یا لثارات الحسین" در شهر جوش و خروش افكند.

بـیـشتـر سـاكـنان عراق را ایرانیان تشكیل مى‌دادند و جمعیّتى عظیم بودند كه به آنان "جند الحمراء" یا "لشكر سرخ" مى‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایى سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـى‌پـوشـیـدند. عمده لشكر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـكـیـل مـى‌دادنـد. ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـسترى حكومت حضرت على(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت على(علیه السلام) به شمار مى‌آمدند.

نـیـروهایى كه با مختار بیعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مى‌شدند: ابوعثمان شهدى، از سـران قـبـایـل اطراف كوفه، با شعار گیا لثارات الحسین" وارد شهر شد، نیروهاى مثنّى بـن مـخـربه نیز پس از درگیرى با نیروهاى ابن زبیر در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.

بـیـشتـر سـاكـنان عراق را ایرانیان تشكیل مى‌دادند و جمعیّتى عظیم بودند كه به آنان "جند الحمراء" یا "لشكر سرخ" مى‌گفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونه‌هایى سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـى‌پـوشـیـدند. عمده لشكر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـكـیـل مـى‌دادنـد. (43) ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـسترى حكومت حضرت على(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت على(علیه السلام) به شمار مى‌آمدند.

قصر ابن زیاد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبایل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براى اداى نماز و سخنرانی در مـسجد و اعلام رسمى پیروزى انقلاب، مهیّا كرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در یك خطبه پرمحتوا و انقلابى، اهداف اصلى قیام را تشریح كرد. فرازی از كلام مختار:

«اى مردم كوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر ماموریت یافته‌ام تا به خونخواهى امام مظلوم، حـسـیـن بن على(علیهماالسلام) و شهداى كربلا قیام كنم و انتقام آن عزیزان را بگیرم و تا آخرین نفس، با شدت هر چه بیشتر، این هدف مقدس را تعقیب خواهم كرد.»(45)

مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكید و قسم یاد كردن، تصمیم خود را در ریشه‌كن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسین(علیه السلام) اعلام داشت .

در نهایت مختار حكومت خود را تاسیس نمود و قاتلان شهدای كربلا را به سزای عمل خود رساند. كه در مقاله‌ای خاص به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسین (علیه السلام) می‌پردازیم.

 

مزار و زیارت نامه مختار

مزار مختار در كوفه، از قدیم الایام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مى‌شود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـیـل، مـتصل به مسجد اعظم كوفه است.(46) گرچه بناى آن مندرس و قدیمى شـده، اما بـزرگـان شـیـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زیـارت او غافل نیستند.

علامه شیخ عبدالحسین طهرانى(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصى مرحوم امیركبیر، وقـتـى بـراى تـشـرف بـه عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بناى مزار شریف مختار همت گماشت .

عـلامـه امـیـنـى بـه نـقـل از كـتـاب مـزار شـهـیـد، زیـارتنـامـه‌اى جـالب بـراى مـخـتـار نـقـل مـى‌كـنـد و از ایـن زیـارتنـامـه، كـه شـهـیـد آن را نـقـل كـرده اسـت، معلوم مى‌شود كه قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره كرده است.(47)

 

سخنى در باب انتقام مختار از دشمنان

مـخـتـار تـصـمـیـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان را به سزاى اعمال ننگین خود برساند. این هدف اصلى مختار بود و در این كار، تا حدى موفق گردید. او بـه نـیـروهـایـش دسـتـور داد در هر مكان و هر زمان، عاملان حادثه كربلا را یافتند؛ به جزاى اعـمـالشـان بـرسانند و به هیچ وجه، به آنان رحم نكنند. این دستور اجرا شد و جمع كثیرى از عـامـلان حـادثـه كـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاى اعمال زشت خود رسیدند.

بـر خـلاف شایعات امویان و بعضى گزافه‌گویى‌ها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسین (علیه‌السلام) و عاملان حادثه كربلا كیفر دیدند و در تاریخ حتى یك مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بى گناه از سوى او مشاهده نشده است، بلكه آنچه از تاریخ به دست مى‌آید این است كه مختار و نیروهایش اصول انسانى و ارزش‌هاى الهى را رعایت مى‌كردند.

دیـنـورى، مـورخ مـشـهـور، نـقل مى‌كند كه پس از كشته شدن ابن زیاد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ایـن زن اسـیـر نزد ابـراهـیـم (فـرمـانده لشكر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـرده‌انـد، ابـراهـیـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد یكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)

امام حسین،‌محرم

البـتـه نـمـى‌تـوان گـفت تمام آنچه مختار و نیروهایش انجام دادند دقیقاً منطبق با موازین شرع و اعـتـقادات شیعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد، واكنش قهرى دسـتـگـاه آفـریـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرین دل‌هاى سوخته خاندان ستمدیده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جوشش طبیعى احساسات در جامعه مسلمانان بود.

توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مى‌گوید:

تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى كه در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین كار عادلانه مختار است.(49)

 

«... از نو قتلگاه، بلكه قتلگاه‌هاى دیگرى به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاكان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیم‌هایى بودند كه دست‌هایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.

امروز وقتى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبیده ثقفى را مى‌خوانیم، اگر سرى به كتاب‌هـاى حـقـوقـى زده بـاشـیـم، مـمكن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان كردند؟ یكى را چون گوسفند سر بریدند و یكى را شكم پاره كردند و دیگرى كه تیرى به فـرزنـدى از فرزندان حسین(علیه السلام) افكنده و آن جوان كه دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانى او را شكافته بود، همان كیفر دادند، دیگرى را در دیگ روغن جوشان افكندند و دست و پاى آن یكى را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانكه نوشته‌اند، تنها یكجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، كه در قتل حسین و یاران او شریك بودند، طعم اینگونه كیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـان‌هـا را مـى‌خـوانیم و در آن نوعى قساوت مى‌بینیم، اما باید دانست كه قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره كردار پیشینیان درست نیست.

شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشكر كـوفـه كیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نكرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(50)

ایـن، تـازه عذاب دنیوى آن نابكاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروى، كه جلوه‌اى كامل از قهر الهى را به نمایش مى‌گذارد، بسیار افزونتر و كوبنده‌تر از این‌ها است .

«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(51)

و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):

« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمدیده بر ستمكار سخت‌تر است از، روز ستمكار بر ستمدیده.(52)

 

سایت تبیان

  مهری هدهدی

 

پی‌نوشت‌ها:

1- تـاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 6، ص 7؛ تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـى التـاریـخ، ابـن اثـیـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسى ،ج 45، ص 350.

2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 8، ص 303.

3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 171.

4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادى، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.

5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشى، ص 127.

6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.

7- الغـارات، ابـراهـیـم بـن مـحـمـد ثـقـفـى، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 433.

8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.

9- همان .

10- مـقـتـل الحـسـیـن، عـبـدالرزاق موسوى مقرم، ص 167؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشى، ج 3، ص ‍ 454.

11- الاعلام، خیرالدین الزركلى، ج 8، ص 70.

12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.

13- الارشاد، ص 205؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 355.

14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.

15- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169.

16- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـیـر، ج 4، ص 36.

17- مقتل الحسین(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.

18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 249.

19- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169-170.

20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.

21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.

22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 579.

23- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.

24- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.

25- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.

26- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.

27- البدایة و النهایة، ابن كثیر، ج 8، ص 270.

28- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.

29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 7؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 211.

30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.

31- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.

32- همان، ج 4، ص 170.

33- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.

34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.

35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 226.

36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 218-210.

37- تاریخ طبرى، ج 6، ص 13؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 214.

38- تنقیح المقال، مامقانى، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.

39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 14؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 214 .

40- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 218.

41- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع كافى، ج 5، ص 47.

42- مقاتل الطالبیین، ص 93.

43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دینورى، ص 293.

44- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32.

45- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32، مصر.

46- تنزیه المختار، ص 14 ـ 13.

47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.

48- اخبار الطوال، ص 296.

49- اهل بیت، توفیق اعلم، ص 517 .

50- پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)، سید جعفر شهیدى، ص 193ـ  194.

51- شعراء، آیه 227.

52- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص 401، قصار 241.

استاد سیدجعفر شهیدى(ره) نیز در این باره مى‌گوید:

 

 

پـاسـخ صـریـح و قـاطـع امـام، تـكـلیـف را روشن كرد و سران شیعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفیّه به ما اجازه قیام دادند.(38) آنان به كوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادى گفت: " الله اكبر، مرا ابـواسـحـاق گـویـنـد. بـرخـیـزیـد و دسـت بـه كـار شـویـد و شـیـعـیـان را آمـاده قـیـام كنید."(39)

 

 




ارسال توسط صمد صفی خانی

کلمه قشقایی از دو جزء قش و قایی تشکیل شده است جزء اول نام شهری بوده در ترکستان قدیم(ازبکستان کنونی)که امروزه شهر سبز نامیده میشود.جزءدوم نام نام یکی از 24 قبیله ترکان اوغوز میباشد قبیله قایی پس از مهاجرت به سوی قفقاز و قبچاق و اقامت طولانی در آنجا چند قسمت میشود عده‌ای راهی ترکیه شده و امپراطوری عثمانی را تشکیل میدهند و عده‌ای راهی فارس ودامنه های زاگرس میشوند و ایل قشقایی را بنیان میگذارند.جالب اینجاست سرزمین قوم قشقایی نیز به نام قشقا است . قشقه دریا نام رودی و ایالتی در ازبکستان است پس قشقاییها از قبیله قایی از ترکان ساکن شهر قش (شهر سبز کنونی)وسرزمین قشقه دریا آمده اند

. ایلی است ساکن فارس که به زبان ترکی تکلم می‌کنند. اصل آنان از قبیله قایی شهر قش در ایالت قشقادریاست که بسوی قبچاق وقفقاز مهاجرت کرده وپس از اقامت طولانی در آنجا رهسپار فارس وایران شده اند




تاریخ: 19 مهر 1389برچسب: قشقایی,
ارسال توسط صمد صفی خانی

قشقایی یکی از ایلات بزرگ ترک ایران است و ازایلهای بزرگ ایران از لحاظ جمعیت به شمار می‌رود. زبان قشقاییها ترکی قشقائی است که بسیار شبیه ترکی آذربایجانی است. قشقایی‌ها شیعه جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقه‌مندند. مرکز اصلی این ایل فارس است.اما به دلیل وسعت اراضی وقلمرو در دیگر استان ها نیز ساکن می‌باشند از جمله:کهکیلویه وبویراحمد(گچساران و یاسوج)وچهارمحال وبختیاری(بروجن،سامان،فریدن)وبوشهر و خوزستان(هفتکل و سایر نواحی)واصفهان(صمیرم و شهرضاو...). قشقایی‌ها در دوره‌های مختلف به‌تدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شده‌اند. عشایر ترک‌زبان در سراسر ایران پراکنده‌اند. استقرار ایلات ترک در مناطق گوناگون ایران در دوران سلجوقیان، مغولان، تیموریان و صفویه شدت یافته‌است. جمعیت ایل قشقائی نزدیک به ۱٫۵۰۰٫۰۰۰ یک میلیون و پانصدهزارنفر است.[نیازمند منبع]

 




ارسال توسط صمد صفی خانی

شعری به زبان ترکی قشقایی
من حیرانام چرخ فلک اَلیندن         ازل گؤندن خلقی دردَه سالان‌دیر
بیرین گؤررَنگ اوزاق سالوب ائلیندن         بیرین غمخوار اِدیب اوتا یانان‌دیر
بو دؤنیادا هر کیم گؤردؤم بیر حالدا         هِچ گؤرمَه‌دیم کج‌خیالی دؤز یولدا
نؤچه عاشق هنوز گؤزی گؤی خالدا         قوجا عارف شیلال بویی کمان‌دیر
هر کیمی که دلبر یوخو، دل یوخو         باغچادیر کی خار واری‌دیر، گؤل یوخو
کیمسه‌یی کی خوشلوق اونا یول یوخو         یاتان بختی هر دیارا گمان‌دیر
بیرین گؤررَنگ بختی‌یاردیر کامگار         هر دم اونونگ عیش و نوشی برقرار
بیزَه بهره آغساق اِشَک طلبکار         اوندان سورا یامان آرواد طوفان‌دیر
مظلوم چکَر رنج و محنت انتظار         ظالم تاپار خلق مالی‌نان اعتبار
ناکس بولور نیرنگ‌اینن اقتدار         دؤز یولونان سلطان اولماق یالان‌دیر
محسن دییَر شیرین عمرؤنگ باش اولور         نازبالیشینگ بیردن اینچه داش اولور
یاخچی یامان راز و رمزینگ فاش اولور         غافل اولمادؤنیا خواب گران‌دیر
 




تاریخ: 19 مهر 1389برچسب:,
ارسال توسط صمد صفی خانی

  * هر کسینگ هی وای (هر کی به هر کیه).
    * تات گچیسیننگ قرخمچلیگ اورگَنیر (با بز روستایی‌ها چیدن موی بز را یاد می‌گیرد - کنایه از آزمایش و تمرین روی مال دیگران).
    * توتینگ شرفِه قِردِه تَنَفِه ( شرف رو بگیرین که طناب رو پاره می‌کنه - کنایه از عصبانیت و سر و صدا کردن بیجا).
    * قَلبِر قیلانا دِیِر ایکِه دلیگ وارینگ دِر (یعنی از عیب خود اطلاع ندارد).
    * گری‌دن گلنینگ ایکه داش النه (رعایت نکردن حق دیگران).

 




تاریخ: 19 مهر 1389برچسب:,
ارسال توسط صمد صفی خانی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 619
بازدید کل : 35641
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content