درس سوم ( آب و هوا)
هاوا= هوا
بوگوٍِِن (bugün)= امروز
صاباح= فردا
دونن (dünan)= ديروز
ايستي= گرم
سُيوخ (soyukh)= سرد
سرين= خنك
شاخدا= بسيار سرد سوزان
سازاخ= باد سرد
قار= برف
ياغيش= باران
دومان= مه براي واژه مه در زبان تركي بيش از 12 معادل وجود دارد كه انواع مختلف مه مي باشد
بولوت= ابر
گون (gün)= آفتاب - خورشيد - روز
آي= ماه
اولدوز= ستاره
اكنون براي شما تازه كاران يك قاعده اي را خواهم گفت كه با استفاده از آن به راحتي وضعيت هوا را به دوستان خود تعريف كنيد. به جمله زير توجه كنيد:
هاوا نئجه دي= هوا چطوره
هاوا بولوت دي= هوا ابري است
شما مي توانيد تا زماني كه تركي را خوب ياد گرفته ايد صرفا يك فعل دي (di) را به وضعيت مورد نظر خود بعد از هاوا اضافه كنيد و دوست خود را در جريان وضعيت هوا قرار دهيد.
مانند : محمد! بوگون هاوا ايستي دي = محمد! امروز هوا گرم است
يا : هفتکلین هاواسي چوخ ايستي دي= هواي هفتکل خيلي گرم است
درس چهارم (قرار ملاقات)
- سلام
-سني گؤرمك ايستيرم / مي خواهم شما را ببينم
-منده ايستيرديم سني گؤرم/ من هم مي خواستم شما را ببينم
- هاچان گؤره بيله ره م / كي مي توانم ببينم
- صاباح آخشام / فردا عصر
- بو گون ساعات اون ايكي ده اولماز؟ / امروز ساعت دوازده نمي شه؟
اولسون بوگون گله ره م / باشه امروز مي آيم
شما با استفاده از اين مكالمه مي توانيد انواع قرار ها را نمونه سازي كنيد در صحبت با دوستان ترك زبان خود استفاده نماييد. در قرار ملاقات چندين واژه اساسي است. توجه كنيد:
هاچان = كي مثال: هاچان گله جكسن= كي مي آيي؟
هارا= كجا مثال: هارا گَليم= كجا بيايم
آخشام= عصر مثال: آخشام اولدو= عصر شد
گئجه= شب مثال= دونن گئجه سنه زنگ ووردوم= ديشب به تو زنگ زدم
ائو (ev)= خانه مثال= سني ائوه چاغيريرام= تو را به خانه دعوت مي كنم
ائشيگ (eshig)= بيرون مثال=ائشيگ ايستي دي= بيرون گرم است
نئجه سن = حال شما چطوره
ساغ اول سيز نئجه سيز = زنده باد شما چطورين
سحريز خير اولسون = صبح شما به خير
گله جه گيز خير = عاقبت شما به خير
اوشاقلار نئجه دير= بچه ها چطورن
سلام لاري وار سيزين كي لر نئجه دير = سلام دارن بچه هاي شما چطورن
بويورون = بفرماييد
خوش گؤرموشوخ = چشم مان روشن
خوش گليبسيز = خوش آمدين
آدين نه دير = اسم تان چيه
منيم آديم محمد دير = اسم من محمده
نه گؤزل آد = چه اسم خوبي
چوخ ايستيرديم سيزي گؤرم = خيلي دلم مي خواست شما را ببينم
در زبان تركي از اين تعارفات زياد است. در قالب بحث هاي بعدي به آنها خواهيم پرداخت. اما چندين واژه را كه امروز در مكالمه بالا به كار برديم دوباره مرور مي كنيم.
سيز = شما , اولسون =باشد , اوشاق = بچه, اوشاقلار= بچه ها, گؤرمك = ديدن , گؤرميشوخ= ديده ايم, گؤزل= زيبا, چوخ= خيلي, ايسته مك= خواستن , ايستيرديم= مي خواستم, آد= اسم
اميد كه از امروز بتوانيد با دوستان ترك زبان خود حداقل چند كلمه به تركي خوش و بش كنيد.
به نام خداوند آفريننده زبانها
سلام. يورولمياسيز/ سلام خسته نباشيد
آموختن زبان شيرين تركي خيلي آسان است
زبان تركي يكي از زبانهايي است كه علاوه بر ايران در چندين كشور دنيا از جمله تركيه, جمهوري آذربايجان, بيشتر جمهوري هاي قفقاز و حتي در چندين كشور اروپايي مانند آلمان, فرانسه و ... به عنوان يكي از زبانهاي مطرح كاربرد دارد زيرا در آن كشورها تعداد زيادي ترك به عنوان اقليت قابل توجه زندگي مي كنند كه داراي حق و حقوق فرهنگي خود مي باشند. علاوه بر آن با توجه به اينكه تمامي افعال زبان تركي از يك قاعده واحد تبعيت مي كنند و داراي ريشه هستند بنابراين هم ياد گرفتن آن آسان است و از سوي ديگر با يادگرفتن يك لهجه از زيان تركي قادر خواهيد بود با افرادي كه به لهجه هاي مختلف تركي صحبت مي كنند ارتباط برقرار كنيد. بنابر اين در اين سايت آنچه كه براي يك شخص براي برقراري ارتباط و انجام امور روزمره به زبان تركي لازم است,
درس 1 (اعداد)
اعداد در تركي از يك قاعده خاصي پيروي مي كند كه يادگيري آن را آسان مي كند. شما ابتدا اعداد زير را به خاطر بسپاريد:
1= بير 2= ايكي 3= اوچ 4= دؤرد 5= بئش 6= آلتي 7= يئددي 8= سگگيز 9= دوققوز
10= اون 20= ايييرمي 30= اوتوز 40= قيرخ 50= اَللي 60= آتميش 70= يئتميش 80= هشتاد 90= دوخسان 100= يوز 200= ايكي يوز 300= اوچ يوز 400=دؤرد يوز و الي آخر 1000= مين 1000000= ميليون 1000000000= ميليارد
حالا كه اين اعداد را به خاطر سپرديد (سطر اول اعداد از 1 تا 9 و سطر دوم اعداد ده تا ميليارد)
اكنون شما مي توانيد با اضافه كردن اعداد به همديگر, عدد مورد نظر خود را بسازيد به عنوان مثال براي ساختن عدد 11 شما فقط عدد 10 و 1 را يكجا مي آوريد. به مثالهاي بيشتر توجه كنيد:
21= ايييرمي بير 32= اوتوز ايكي 105= يوز بئش 1002= مين ايكي 2004= ايكي مين دؤرد
نظری اجمای بر گذشته ترکان و قشقایی ها
نظری اجمای بر گذشته ترکان و قشقایی ها
حدود هفتصد سال پیش حکومت ترکان در ترکیه فعلی بدست ترکان عثمانی می افتد و ترکان عثمانی در مدت حکومت خود اکثر سرزمینهای ترک توران را تحت حاکمیت خود می گیرند یعنی از شبه جزیره بالکان اروپا گرفته تا کشور یمن کنونی در جنوب عربستان و سرزمینهای خاورمیانه تا شمال دریای سیاه بتعداد بیست و هفت دولت تحت حاکمیت ترکان عثمانی بوده است . ترکان عثمانی بیش از ششصد سال حکومت می کنند و در این مدت بقیه آسیای میانه تا تنگه برینگ آلاسکای آمریکا در دست ترکان حاشیه دریای خزر و آذربایجان و قفقاز بوده است . یعنی حدود هشتاد سال پیش، ازبلغارستان و مجارستان و بالکان در اروپا تا انتهای شمال شرقی روسیه و در جنوب تا یمن عربی فعلی و تا اقیانوس هند که در حال حاضر حدود پنجاه و یک (51) کشور و جمهوری خود مختار شده اند ، وهمگی تحت حاکمیت ترکان جهان بوده است . که درجریان جنگهای جهانی دول اروپایی به رهبری امپراطوری بریتانیا ( انگلستان )، متحد شده و بشرح زیر امپراتوری بزرگ ترکان جهان ( توران ) را از بین می برد:
اولا : حکومت ترکان عثمانی را متلاشی کرده و به دولتهای تحت حاکمیت ترکان عثمانی که حدود بیست و هفت دولت بودند استقلال داده و از دست ترکان عثمانی خارج کرده اند . مانند کشور الجزایر ، لیبی ، اردن ، مصر ، اسرائیل ، فلسطین ، لبنان ، سوریه ، عربستان ، عراق ، قبرس ، یمن ، مجارستان ، بلغارستان و غیره که همگی تحت حکومت ترکان عثمانی بودند و بااین اقدام حکومت ترکان را به ترکیه منحصر کردند .
ثانیا : دولت شوروی سابق را در تصرف کردن سرزمینهای ترک حاشیه دریای خزر که حدود بیست و سه سرزمین بود ند و در حال حاضر حدود نوزده کشور و جمهوری خود مختار شده اند آزاد گذاشته و
حمایت کرده اند و در نتیجه همین سیاست بود که سرزمین ترک قفقاز و آذربایجان از ایران جدا و به روسیه ملحق شد .
ثالثا : برای جدا سازی سرزمینهای ترک دنیا ( توران ) ، کشور ارمنستان در شمال ایران را بوجود آوردند و فارسها را در ایران روی کار آوردند ، تا با فارسی کرن زبان ترکهای ایران ، کشور فارسی زبان ایران بوجود آورند تا بدینوسیله دو کشور ایران و ارمنستان را به همدیگر وصل کرده ، و توران بزرگ را دو شقه نمایند . و بدین دسیسه قدرت سرزمین بزرگ ترکان توران را از بین برده و از احتمال امپراطوری شدن آن جلوگیری نمایند .
ولی تاریخ گواه و شاهد است که ترکان ایران در طول حاکمیت هزاران ساله خود بر ایران نه تنها با حمایت بیگانگان بقدرت نمی رسیدند ، بلکه در هیچ سنه تاریخی عامل آنان نیز نبوده اند و برعکس در طول تاریخ ، ترکان ایران همیشه برای حفظ عزت و عظمت ایران خونها داده اند ، که جنگ اخیر تحمیلی عراق بر ایران مثال بارزآن است که درآن 65% شهدا از فرزندان ترک زبان کشوراست .
چند نمونه از سرکوب و کشتار ترکان
- در جریان سرکوب حکومت فدرالیستی مرحوم پیشه وری درآذربایجان حکومت پهلوی ، هزاران تن از جوانان تبریز و سایر نقاط آذربایجان را قتل عام کرده و جنایتها بپا میکنند . که در بعضی از اسناد تاریخی کشته شدن چهل هزار تن از ترکان ثبت شده است .
- جریان تاریخ مشروطیت ایران، خود کتاب قطوری از مظلومیت و مشروعیت جوانمردان ترک آذر بایجان و ملت بزرگ ترک ایران است که حاصل خونهای بسیاری از ترکهای ایران بود .
- شیخ محمد خیابانی را بعد از مبارزات ودلیرمردی سرانجام به شهادت می رسانند و برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم آذربایجان جنازه ایشان را به ارابه ای بسته و در خیابانهای شهر تبریز می گردانند . همچنین در جریان سرکوب حرکت شیخ محمد خیابانی هزاران نفر از مردم آذربایجان را قتل عام و در میادین شهر اعدام می کنند .
- در جریان سرکوب حرکت ملی ستارخان ، هزاران نفر از جوانان و مرد مان آذربایجان را به قتل می رسانند که در تاریخ کشته های حرکت ملی ستارخان ثبت شده و برای همگان عیان می باشد . و سرانجام ستارخان آن سردار ملی آذربایجان را در کوچه های تهران ناجوانمردانه به شهادت می رسانند و حتی از انتقال جنازه ایشان به تبریز ممانعت بعمل می آورند که هنوز هم اجازه انتقال مزار ایشان را به تبریز نمی دهند .
تاریخ و خاستگاه قشقائیها:
تفاوت مغولها و قشقائیها:
1-در قبائل مغول بین روسای ایل و افراد زیر دست روابط خویشاوندی وجود دارد و خوانین از افراد زیر دست زن میگرفتند و یا به آنها دختر میدادند این رسم در ایل قشقائی زشت و نفرت انگیز است.
2-مغولان زنان زیادی میگرفتند که گاهی تا 30زن میرسید ولی در بین قسقائی ها 2زن به ندرت دیده میشود .
3-بخشیدن زن توسط ÷در به فرزندش و ازدواج فرزند با زن ÷دربعد از مرگ وی و نشاندن دختران در ÷یشا÷یش کالسکه برای نشان دادن به دیگران و ازدواج سنین ÷ائین و وجود زنان صیغه ای بین مغولان و این قبیل اداب و رسوم در ایل قشقائیگناه است .
4-طرز بر÷ا کردن چادر و نوع جنس ان وآلاچیق قشقائیها شباهتی به مغولها ندارد .
5-دامهای قشقائیها از نزادقرا گل و شاهسون و آذربایجان است .
و چندین نمونه از این تفاوتها در نتیجه میتوان نتیجه گرفت که قشقائیها از نسل مغولها نیستند و چیزی که بیشتر از بقیه مشخص است و اکثر تاریخ نویسان آن را قبول دارند نزدیکی قشقائیها به آذربایجان میباشد از آنجا که بعضی از شعرها گویای این مطلب هستند مثل
بو یول گدر تبریزه اوءتبریز عزیزه
خدام بیر یول ور بیزه بیز گدگ اولکه میزه
دورنام گدیران کورد لارا ینگی دان کهنه یورد لارا
قوچ ایگید بداو آتلا را مندن اونا سلام ا و لسو ن
جمعیت ایل:
جمعیت ایل قشقائی در سال 1331ه .ق حدود 64000 خانوار یعنی 320000نفر براورد شده است وتعدادچریکهای آنهادر زمان صلح 20000نفر بوده.
ایل قشقائی از 6 طایفه بزرگ و 6 طایفه کوچک تشکیل شده که هر طایفه شامل تعدادی تیره و هر تیره از چند بنکووهر بنکو شامل چند خانوار است.
طوائف کوچک :1-رحیمی2-ایگدر3-صفی خانی 4 -قرا چایلو
طوایف بزرگ:1-دره شوری2-کشکولی3-فارسیمدان4-شش بلوکی 5-عمله6-کشکولی کوچک قشقائی قشقائی الم قشقائی
قشقائیها از نسل ترکهائیها هستند که 3000سال قبل از میلاد مسیح تاریخ و فرهنگشان در شهر سومری به ثبت رسیده است .
تاریخ نشان از آن دارد که ترکها ساکنان اصلی آسیای مرکزی بودند و تمدنهای اولیه را آنها بنا نهاده اند و نخستین زبانی که بشر با آن سخن گفت زبان ترکی بوده و بسیاری وازه ها ی زبانهای امروزی ریشه ترکی داشته اند .
بعضی ها ترکها را از نسل مغولها میدانند من در اینجا با اکتفا به کتابی از آقای منوچهر کیانی این موضوع را بررسی میکنم :
آقای خسرو قشقایی:
مشخصات
نام :خسرو
نام خانوادگی:صولت قشقایی
سن ۵۶
ملیت: ايراني((( کسی که این را انکار نمیکنه؟؟)))
مذهب :احتمال قوي اسلام
وضعیت خانوادگی :خان زاده
تحصیلات:اطلاع دقیقی نیست (دانشگاه آکسفورد انگلیس )
شغل —
مرتبه و موقعیت —
مؤسسه یا سازمان —
موارد حقوقی:
تاریخ اعدام ۱۰ مهر ۱۳۶۱
محل فيروز آباد ،فارس, ايران
نحوه اعدام: تيرباران
اتهامات: قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی و اقدام علیه نظام جمهوری
اطلاعات راست ودروغ و شایعه و غیره زیادی درباره خان قشقایی در مجلات آن زمان به چاپ رسیده است.
دستگیری و بازداشت
اطلاعی در مورد جزئیات دستگیری و بازداشت خسرو قشقایی در دست نیست جز این که آقای قشقایی ساعت ٧ صبح روزی تابستانی در سال ١٣٦١ در شیراز دستگیر شد. او با خانواده اش ملاقاتی نداشت .
دادگاه
اطلاعی درباره جلسه یا جلسات دادگاه در دست نیست جز این که محاکمه در دادگاه انقلاب اسلامی شیراز انجام گرفت (فرم الکترونیکی).
اتهامات
اتهام علیه آقای قشقایی "مبارزه مسلحانه علیه حکومت اقدام علیه امنیت این نظام" گزارش شده است (فرم الکترونیکی).
در شرایطی که حداقل تضمینهای دادرسی رعایت نمیشود و متهمین از یک محاکمه منصفانه محرومند، صحت جرایمی که به آنها نسبت داده میشود مسلم و قطعی نیست.
مدارک و شواهد
در گزارش این اعدام نشانی از مدارک ارائه شده علیه متهم نیست.
دفاعیات
از دفاعیات متهم اطلاعی در دست نیست. آقای قشقایی از داشتن وکیل محروم بود. (به نظر شما منصفانه است))
حکم
از جزئیات این حکم اعدام اطلاعی در دست نیست. آقای خسرو قشقایی روز ١٠ مهر سال ١٣٦١ در فیروزآباد (استان فارس) تیرباران شد این هم جای سوال است آقای صولت قشقایی چگونه در فیروز آباد اعدام شد بدون هیچ اعتراض؟؟؟به نظر شما چرا؟//
نقض حقوق بشر در این مورد چقدر بود؟؟
شما بگید؟؟؟ قسمت نظرات ؟؟؟
بازداشتها، بازجوییها و دادگاه ها طی سالهای ۱۳۶۰
شرایط بازداشت، محاکمه و محکومیت
بر اساس اطلاعات موجود، حقوق بشر ذیل در مورد این شخص نقض شده است:
- حق آزادی و امنیت شخصی و حق مصونیت از دستگیری و بازداشت خودسرانه
اعلامیه جهانی حقوق بشر،در ماده ۳ قانون اساسی ؛ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی،ماده ۹ قانون اساسی
- حق آزادی فکر، وجدان و مذهب از جمله حق ابراز و تغییر مذهب یا معتقدات، چه فردی و چه جمعی
اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده ۱۸؛ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی،
کمیته حقوق بشر سازمان ملل در توضیحات کلی خود (٤٨)٢٢ به تاریخ ٢٠ جولای ١٩٩٣ تصریح کرده است که آزادی "داشتن یا برگزیدن" یک مذهب یا عقیده شامل آزادی انتخاب مذهب یا عقیده است، نیز شامل حق تغییر مذهب یا عقیده یا حق برگزیدن دیدگاههای الحادی و حق حفظ مذهب یاعقیده خویش میباشد. ماده ۱۸، پاراگراف ۲ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی اعمال فشاری را که به حق داشتن یا انتخاب مذهب یا معتقدات لطمه وارد آورد منع میکند، از جمله استفاده از تهدید، فشارهای جسمی و تنبیههای جزائی برای مجبور کردن افراد متدین یا غیر مذهبی جهت گرویدن به عقاید مذهبی یا پیوستن به گروهها، ترک مذهب یا معتقدات، یا تغییر مذهب.
- حق آزادی عقیده و بیان شامل داشتن عقیده بدون بیم و اضطراب و آزادی در کسب اطلاعات و افکار و اخذ و انتشار آن است
حق برخورداری ازحداقل تضمینهای آیین دادرسی
به نظر شما آیا داشته است؟؟؟؟؟
حوق مربوط به دوران بازداشت پیش از محاکمه
- حق متهم به تفهیم فوری اتهام
میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی
- حق داشتن وکیل و ارتباط با وکیل منتخب خود به شکل محرمانه
میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، اصول اساسی نقش وکلا،
- حق داشتن وقت و تسهیلات کافی برای تهیه دفاعیات خود
حقوق مربوط به محاکمه
- حق برخورداری از یک محاکمه علنی و منصفانه در مدت زمان معقول
- حق سؤال از شهودی که علیه او شهادت میدهند و حق دعوت و سؤال از شهود برای دفاع در شرایطی برابر با شهود دادستان
- حق بر خورداری از صدور علنی حکم دادگاه
حقوق مربوط به حکم
- حق درخواست رسیدگی به جرم و محکومیت در یک دادگاه عالیتر
- حق درخواست عفو یا تخفیف مجازات
حکم اعدام
- حق زندگی، حق ذاتی انسان است و نباید فردی را خودسرانه از آن محروم کرد
- حق مصونیت در مقابل مجازات بیرحمانه، غیرانسانی و اهانتآمیز
((سال ها پیش طرح ازدواج محمدرضا پهلوی با هما بی بی، دختر ناصرخان قشقایی و چند سال بعد پیشنهاد وصلت خسرو قشقایی با فاطمه پهلوی که از جانب دربار مطرح شده بود با تمسخر قشقایی ها مسکوت ماند. قشقایی ها با تبار دیرینه ای که نسب آنها را به قرون دور و آق قویونلوها می برد ـ با توجه به فرهنگ اشرافی آن روزگار و غرور قومی خود ـ خانواده رضاشاه را خانواده ای بی اصل و نسب و به اصطلاح نوکیسه می دانستند و رضاخان را صراحتا به عنوان قاطرچی ارتش قاجار تحقیر می کردند. همچنین سال های پیش از کودتا و دوران اقامت خسروخان در تهران، چنانچه شایع بود صفات سه گانه شجاعت، سخاوت و زیبایی (چنانچه شولتسه هولتوس در کتاب سپیده دم در ایران می نویسد، از زیبایی و وجاهت او به وجد و حیرت آمده بود که از او به عنوان آشیل، قهرمان افسانه ای یونان یاد کرده بود)به علاوه محبوبیت فوق العاده وی نزد مصدق و ملیون که او را در پایتخت بر سر زبان ها انداخته بود، از اشرف دل برده و او را شیفته خود کرده بود. اما در برابر دلبستگی شدید اشرف، بی توجهی خان جوان این عشق را در دل اشرف به نفرت و کینه ای عمیق تبدیل کرد تا این نفرت را در کودتای 28 مرداد آشکار کند که روایات و البته شایعات زیادی از این باب در تهران و در ایل نقل محافل و مجالس بود.))
به هرحال چیزی که واضح و مبرهن است این است که قشقایی ها هیچ وقت رابطه ی خوبی با خانواده ی پهلوی نداشته اند. رابطه ی خانواده ی ایلخانی قشقایی با پهلوی ها به نوعی را بطه ی پدر کشتگی بوده (به علت مرگ صولت الدوله در زندان رضا شاه). اوج رویارویی قشقایی ها باحکومت پهلوی در جریان کودتای 28 مرداد و طرفداری قشقایی ها از مصدق ظاهر میشود. پس از حوادث 28 مرداد و مسلط شدن دوباره حکومت برادران قشقایی مجبور به ترک ایران شدند.
ازسمت راست به ترتیب محمد حسین خان قشقایی - دکتر مصدق- خسروخان قشقایی- دکتر مصدق از ترکان قاجاربود.عکس از کتاب سالهای بحران(خاصرات ناصرخان قشقایی)
فلسفه قیام مختار
مختار كیست؟
مختار بن ابى عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسى بن هنبة بن بكر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ كـه قبیله مشهـور و گستردهاى از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، میباشد.(2) كنیهاش ابواسحاق(3)؛ و لقـبش كـیـسـان بود كه فـرقـه كـیـسـانیه منسوب به او است. كیسان به معناى زیرك و تیزهوش است.(4)
طبق روایتى، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین مىگوید: "لقب كیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد."(5)
پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـى است كه در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاكن شد.(6) وى یكى از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش كـسـرى(ایـران) در زمـان عمر بود. (7) ماجراى رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(8)
مـادر مـخـتـار دومـه است كه از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و راى و بلاغت و فصاحت دانستهاند.(9)
وى ادب و فضائل اخلاقى را از مكتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جوانى، هـمراه با پدر و عموى خود براى شركت در جنگ با لشكر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیارى از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و كوفه ماندند. مختار در كنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـراى مدتى كوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاكـن شد.(11)
علامه مجلسى(ره) مىفرماید:
مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اكرم را بیان مىكرد و حتى مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را براى مردم منتشر مىساخت و معتقد بود كه خاندان پیامبر از هر كس براى امامت و حكومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبى كـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)
خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقهمنـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.
یارى رسانی به مسلم بن عقیل
بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـرى، پـس از آن كـه مـسـلم بـن عـقیل وارد كوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامى داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانى كرد.(13)
بلاذرى مىنویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به كوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـى بـن عـروه، كـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در كوفه بـود، نقل مكان كند.
مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف كوفه براى جمع آورى افراد و گرفتن بیعت براى مسلم حركت كرد. اما با دگرگونى اوضاع كوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به كوفه بازگشت.
ابن زیـاد دسـتور داد كه دعوت كنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت كنند، وگرنه دستگیـر و اعدام مىشوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیرى مسلم و هانى، مختار در كوفه نبود و او براى جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتى خبر ناگوار دستگیرى مسلم را شـنـیـد، بـا جمعى از افراد و یارانش به كوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهاى مسلح ابن زیاد بـرخـورد كـرد و در پـى یـك گـفت و گوى لفظى شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیرى پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح كـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترك گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(15)
ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانى، به شدت در جست و جوى مختار بـود و براى دستگیرى او جایزهاى معیّن كرد.(16)
دستگیرى مختار توسط ابن زیاد
یكى از دوستان مختار بـه نـام هانى بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجراى مخفى شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد كه تحت تعقیب است و در خطر مىباشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانى كه به یارى پسر عقیل شتافتى؟ "مختار قسم یاد كرد كه من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)
ابن زیاد كه عصبانى بود، عصاى خود را محكم به صورت مختار كوبید، به طورى كه از نـاحیه یك چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع كرد و شهادت داد كه او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است. ابن زیاد كمى آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مىزدم." و دستور داد مختار را به زندان افكندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(18)
آزادى مختار از زندان
مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: كه ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضاى عفو كند.
عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر اموىها برایش احترام قائل بودند. او نامهاى براى یزید فرستاد و براى مختار، كه دامادش بود، تقاضاى بخشش كرد. یزید هم بلافاصله، نامهاى به ابن زیاد نوشت كه به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد كند.
مختار، كه در یك قدمى مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد كـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را مىكشتم. حالا برو و در كوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من براى انجام عمره به مكه مىروم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنى امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، كه خود را حاكم و خلیفه مىپنداشت، رفت.
ابن غرق مىگوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم كه یك چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزى نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود." و تاكید كرد(خداوند مرا بكشد، اگر او را نكشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدى كه من قیام كردهام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهى شهید مظلوم و مقتـول سرزمین كربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن على(علیهماالسلام) - قیام كرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)
بازگشت مختار به كوفه
همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار كاركشتهاى به نام عبدالله بن مطیع، را كه سابقه دوستى با مختار داشت، به استاندارى كوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه كـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه .ق بود.
مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماسهایى كه با اهل بیت پیامبر(علیهمالسلام) گرفت، مكه را به قصد عراق براى هدفى بزرگ ترك كرد؛ و به كوفه رفت.(20)
بلاذرى نوشته است: مختار با قافلهاش وارد كوفه شد و پیش از ورود به شهر، كنار رودخانه حیره رفت و غسل كرد، موهاى خود را روغن زد و خود را معطر كرد، لباسى مناسب پوشید و عـمامهاى بر سر نهاد، شمشیر را حمایل كرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتداى ورود، بـه مـسـجـد سـكـون - مـركـز تجمع مردم در محله كنده - رسید. مردم از او استقبال گرمى كردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزى مىداد.(21)
مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و كسانى كه در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - كه آنان را (حسینیّون) مىگفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت كرد.(22)
مردم كوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت كردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهى شهداى كربلا بود.(23) خبر ورود مختار به كوفه و گرایش عمومى مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذى الجوشن و شبث بن ربعى و زید بن حارث، كه از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیرى و حتى قتل مختار را به او دادند.
سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر كردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـراى دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانى شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)
مجددا مختار از زندان براى شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامهاى نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.
مختار پس از چند ماه زندانى شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصى یافت، و با یك حركت حساب شـده مشغول برنامهریزى براى قیام شد و جمعى از سران شیعه و بقایاى توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.
فلسفه قیام مختار
هـدف مـهـم و اصـلى مـخـتـار از قیامش غیر از خونخواهى امام حسین(علیه السلام) و شهداى كربلا و دفاع از اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) نبود. براى اثبات این مطلب و درك فلسفه قیام مختار، به طور خلاصه، ادلّه ذیل بیان مىشود:
1- مختار در ملاقات با سران شیعه در كوفه، هدف دعوت و قیام خود را چنین بیان مىكرد:
همانا (محمد حنفیّه) فرزند على، وصى و جانشین پیامبر، مرا به عنوان امین و وزیر و فرمانده بـه سـوى شما فرستاده و به من دستـور داده است تا كـسـانى كه ریختـن خون حسین را حـلال دانـسـتـنـد بـه قتل برسانم و به خـونخـواهـى اهـل بیتش و دفاع از ضعفا قیام كنم. پس شما نخستین گروهى باشید كه به نداى من پاسخ مثبت مىدهید.(26)
2- در مـوضـعـى دیـگـر چـنـیـن گـفـت: "مـن بـراى اقـامـه شـعـار اهـل بـیـت و زنـده كـردن مـرام آنـان و گـرفـتـن انـتـقـام خـون شـهـیـدان بـه سـوى شـمـا آمـدهام."(27)
3- هـنـگـامـى كـه در زنـدان بـود، مـىگـفـت: "بـه خـدا سـوگـند، هر ستمگرى را خواهم كشت و دلهاى مؤمنان را شاد خواهم كرد و انتقام خون(فرزندان)پیامبر(صلی الله علیه و آله) را خواهم گرفت و مرگ و زوال دنیا هم نمىتواند مانع من شود."(28)
4- وى نـامـهاى مـحـرمـانـه از زنـدان بـراى تـوّابـیـن فـرسـتـاد و ضـمـن تـجـلیـل از حـركـت انقلابى آنان، بشارت داد كه "من به زودى به اذن خدا، از زندان آزاد خواهم شد و دشمنان شما را از دم تیغ خواهم گذراند و نابودشان خواهم كرد."(29)
5- در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد(علیه السلام) در حجاز، آنان اظهار داشتند كه مختار ما را به خونخواهى شما دعوت كرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند كه ما خواهان این كاریم و بر مردم واجب است او را یارى دهند.(30)
6- در بـازگـشت سران شیعه از مدینه به كوفه، مختار در جمع آنان اعلام داشت: "مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهى حسین(علیه السلام) یارى دهید."(31)
7- مـخـتار به ابن غرق گفت: "به مردم بگو: هدف مختار و گروهى از مسلمانان، كه قیام كردهانـد، خـونخواهى شهید مظلوم و كشته شده كربلا، حسین سرور مسلمین و فرزند دختر پیامبر سیّد مرسلین مىباشد.(32)
8- در دیـدار مـحـرمـانه سران شیعه با ابراهیم اشتر و دعوت از او براى یارى مختار، یزید بن انس اظهار داشت: "ما تو را به كتاب خدا و سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خونخواهى اهل بیت او و دفاع از ضعفا و مظلومان دعوت مىكنیم."(33)
9- در نـامـه ابـن حـنـفـیـّه بـه ابراهیم اشتر آمده است: مختار، امین و وزیر و منتخب من است و به او دسـتـور دادهام با دشمنانم وارد نبرد شود و به خونخواهى ما برخیزد، خود و طایفه و پیروانت او را یارى كنید.(34)
10- مختار در مراسم بیعت مردم كوفه با او گفت: "بیعت مىكنید با من بر اساس كتاب خدا و سنّت پیامبرش و خونخواهى اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله)." (35)
11- شعار قیام مختار "یا لثارات الحسین" بود.(36)
تصمیم سران كوفه
عـبدالرحمن بن شریح مىگوید: جمعى از سران شیعه در خانه سعد بن ابى سعر حنفى، كه از چهرههاى برجسته شیعه بود، جلسهاى تشكیل دادند.
عبدالرحمن، كه از بزرگان كوفه بود، در آن جلسه چنین گفت: "مختار مىخواهد قیام كند. و ما را بـه همكارى و یارى خویش دعوت نموده و ما هم بیعت او را پذیرفتهایم، ولى نمىدانیم كه واقعا او از طرف ابن حنفیّه ماموریت دارد یا خودش این چنین تصمیم گرفته است." او پیشنهاد داد جـمـعـى از سـران شـیـعـه به حجاز بروند و با اهل بیت پیامبر و بازماندگان امام حسین(علیه السلام) به ویـژه مـحـمـد حـنـفـیـّه، دیـدار كـنند تا قضیّه روشن شود. آن جمع پیشنهاد را پذیرفتند و به حجاز رفتند و به ملاقات محمد حنفیّه رفتند.
مـحـمد عـلت آمـدن آنـان را جویا شد. عبدالرحمن گفت:
مـخـتـار ثقفى به كوفه آمده و مدّعى است كه از طرف شما ماموریت دارد و ما را به كتاب خدا و سـنـّت پـیـامبر و خونخواهى اهل بیت پیامبر و دفاع از مظلومان دعوت كرده است. مىخواستیم نظر شما را بدانیم. اگر چنین باشد، با همه وجود، از او حمایت خواهیم كرد و اگر چنین نباشد، او را ترك خواهیم نمود.
محمد، فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از حمد و ثناى الهى گفت:
گفتید كسى شما را براى خونخواهى ما دعوت كرده است. به خدا سوگند، دوست دارم خـدا بـه وسیله هر یك از بندگان خود كه بخواهد انتقام خون ما را از دشمنانمان بگیرد. این نظر من است. (37)
عـلاّمـه مـجـلسى(ره) به نقل از فقیه بزرگوار علامه ابن نما مىنویسد: محمد حنفیّه به سران شـیـعـه گـفـت: "درباره خونخواهى ما، برخیزید همه به نزد امام من و امام شما، على بن الحـسـین (علیهماالسلام) برویم. آنان همراه محمد حنفیّه خدمت امام سجاد(علیه السلام) شرفیاب شدند و محمد ماجرا را بیان كرد. امام در پاسخ آنان فرمود:
عـمـوجـان، اگـر كسی به حمایت ما اهل بیت برخیزد، بر مردم واجب است او را یارى دهند. من تو را در این امر(قیام به خونخواهى) نماینده خود قرار دادم؛ هر طور كه صلاح دیدى، اقدام كن .
شـعار یاران مختار، شهر كوفه را گرفت: "یا منصورُ اَمِت؛ اى پیروز، بمیران" و با شعار "یا لثارات الحسین" چهره كوفه منقلب گردید.(40)
شعار "یا منصـور امت" شعار یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر بود.(41) و در قیام زید بن على بن الحسین(علیهماالسلام) نیز همین شعار داده شد.(42)
شهر كوفه چهره یك شهر جنگى به خود گرفت و این بار در تب خونخواهى امام حسین(علیه السلام) مىسوخت و فریاد "یا لثارات الحسین" در شهر جوش و خروش افكند.
نـیـروهایى كه با مختار بیعت كرده بودند، فوج فوج وارد كوفه مىشدند: ابوعثمان شهدى، از سـران قـبـایـل اطراف كوفه، با شعار گیا لثارات الحسین" وارد شهر شد، نیروهاى مثنّى بـن مـخـربه نیز پس از درگیرى با نیروهاى ابن زبیر در بصره و شكستن محاصره شهر، به كوفه آمدند.
بـیـشتـر سـاكـنان عراق را ایرانیان تشكیل مىدادند و جمعیّتى عظیم بودند كه به آنان "جند الحمراء" یا "لشكر سرخ" مىگفتند؛ زیرا نسبت به اعراب سیه چهره، گونههایى سرخ و سـفـیـد داشـتـنـد و یـا لبـاس سـرخ مـىپـوشـیـدند. عمده لشكر مختار را نیز ایرانیان یا "جند الحـمـراء" تـشـكـیـل مـىدادنـد. (43) ایـنـان بـه دلیـل عـدالت گـسترى حكومت حضرت على(علیه السلام) از طرفداران سرسخت خاندان پیامبر و فرزندان حضرت على(علیه السلام) به شمار مىآمدند.
قصر ابن زیاد به تصرف مختار در آمد، آنها شب را آنجا ماندند و صبح روز بعد بزرگان و سران قـبایل و مردم در مسجد و مقابل قصر تجمع كردند. مختار خود را براى اداى نماز و سخنرانی در مـسجد و اعلام رسمى پیروزى انقلاب، مهیّا كرد.(44) ظاهرا آن روز، جمعه بوده است. مـخـتـار شـخـصـا نـمـاز را اقـامـه نـمـود و در یك خطبه پرمحتوا و انقلابى، اهداف اصلى قیام را تشریح كرد. فرازی از كلام مختار:
«اى مردم كوفه، من از جانب اهل بیت پیامبر ماموریت یافتهام تا به خونخواهى امام مظلوم، حـسـیـن بن على(علیهماالسلام) و شهداى كربلا قیام كنم و انتقام آن عزیزان را بگیرم و تا آخرین نفس، با شدت هر چه بیشتر، این هدف مقدس را تعقیب خواهم كرد.»(45)
مـخـتـار سپس در خطبه دوم نماز، با تاكید و قسم یاد كردن، تصمیم خود را در ریشهكن نمودن عمّال ظلم و ستم و قاتلان امام حسین(علیه السلام) اعلام داشت .
در نهایت مختار حكومت خود را تاسیس نمود و قاتلان شهدای كربلا را به سزای عمل خود رساند. كه در مقالهای خاص به نحوه كشته شدن قاتلان امام حسین (علیه السلام) میپردازیم.
مزار و زیارت نامه مختار
مزار مختار در كوفه، از قدیم الایام جزو مشاهد مشرّفه محسوب مىشود. قبر مختار در صحن مسلم بـن عـقـیـل، مـتصل به مسجد اعظم كوفه است.(46) گرچه بناى آن مندرس و قدیمى شـده، اما بـزرگـان شـیـعـه و مـردم قـدرشـنـاس از زیـارت او غافل نیستند.
علامه شیخ عبدالحسین طهرانى(ره) از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصى مرحوم امیركبیر، وقـتـى بـراى تـشـرف بـه عتبات عالیات وارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بناى مزار شریف مختار همت گماشت .
عـلامـه امـیـنـى بـه نـقـل از كـتـاب مـزار شـهـیـد، زیـارتنـامـهاى جـالب بـراى مـخـتـار نـقـل مـىكـنـد و از ایـن زیـارتنـامـه، كـه شـهـیـد آن را نـقـل كـرده اسـت، معلوم مىشود كه قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره كرده است.(47)
سخنى در باب انتقام مختار از دشمنان
مـخـتـار تـصـمـیـم گـرفـت با تمام قوا، همه مسبّبان حادثه عاشورا را مجازات كند و آنان را به سزاى اعمال ننگین خود برساند. این هدف اصلى مختار بود و در این كار، تا حدى موفق گردید. او بـه نـیـروهـایـش دسـتـور داد در هر مكان و هر زمان، عاملان حادثه كربلا را یافتند؛ به جزاى اعـمـالشـان بـرسانند و به هیچ وجه، به آنان رحم نكنند. این دستور اجرا شد و جمع كثیرى از عـامـلان حـادثـه كـربـلا بـه دسـت عـدالت و انـتـقـام سـپـرده شـدنـد و بـه جـزاى اعمال زشت خود رسیدند.
بـر خـلاف شایعات امویان و بعضى گزافهگویىها، در نهضت مختار، فقط قاتلان امام حسین (علیهالسلام) و عاملان حادثه كربلا كیفر دیدند و در تاریخ حتى یك مورد تعرض به زنان، كودكان و افراد بى گناه از سوى او مشاهده نشده است، بلكه آنچه از تاریخ به دست مىآید این است كه مختار و نیروهایش اصول انسانى و ارزشهاى الهى را رعایت مىكردند.
دیـنـورى، مـورخ مـشـهـور، نـقل مىكند كه پس از كشته شدن ابن زیاد در جنگ خازر، همسر او به اسـارت سـپـاه مـخـتـار درآمـد. ایـن زن اسـیـر نزد ابـراهـیـم (فـرمـانده لشكر مختار) آمد و گفت: امـوال او را بـه غـارت بـردهانـد، ابـراهـیـم گـفـت: چـه مـقـدار از امـوال تـو غارت شده است؟ گفت: پنجاه هزار درهم. دستور داد یكصدهزار درهم به او دادند و و او را همراه صد سوار به بصره نزد پدرش رساندند. (48)
البـتـه نـمـىتـوان گـفت تمام آنچه مختار و نیروهایش انجام دادند دقیقاً منطبق با موازین شرع و اعـتـقادات شیعه بوده است، اما آنچه مختار نسبت به عاملان فاجعه كربلا انجام داد، واكنش قهرى دسـتـگـاه آفـریـنـش بـا سـتمگران، اجابت نفرین دلهاى سوخته خاندان ستمدیده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و جوشش طبیعى احساسات در جامعه مسلمانان بود.
توفیق اعلم، دانشمند معاصر، درباره انتقام مختار مىگوید:
تـنـهـا بـرخـورد قاطع و خونبارى كه در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین كار عادلانه مختار است.(49)
«... از نو قتلگاه، بلكه قتلگاههاى دیگرى به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاكان و عـزیزان خدا نبودند، دژخیمهایى بودند كه دستهایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتى ما داستان كشتار مختار، پسر ابى عبیده ثقفى را مىخوانیم، اگر سرى به كتابهـاى حـقـوقـى زده بـاشـیـم، مـمكن است چنان انتقامى را تا حدى خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان كردند؟ یكى را چون گوسفند سر بریدند و یكى را شكم پاره كردند و دیگرى كه تیرى به فـرزنـدى از فرزندان حسین(علیه السلام) افكنده و آن جوان كه دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانى او را شكافته بود، همان كیفر دادند، دیگرى را در دیگ روغن جوشان افكندند و دست و پاى آن یكى را بـه زمـیـن دوخـتـنـد و اسـبـان را روى آن گـذراندند، چنانكه نوشتهاند، تنها یكجا دویست و چـهـل و هـشـت تن را، كه در قتل حسین و یاران او شریك بودند، طعم اینگونه كیفرها چشاندند؛ ما ایـن داسـتـانهـا را مـىخـوانیم و در آن نوعى قساوت مىبینیم، اما باید دانست كه قضاوت مردم سیزده قرن بعد درباره كردار پیشینیان درست نیست.
شمر، عبیدالله بن زیاد، عمر سعد، حفص ـ پسر او ـ خولى، سنان و دهها تن از سران لشكر كـوفـه كیفرها دیدند، اما تاریخ به همین جا بسنده نكرد و این آخرین انقلاب و آخرین انتقام نبود.»(50)
ایـن، تـازه عذاب دنیوى آن نابكاران از خدا بی خبر بود و عذاب اخروى، كه جلوهاى كامل از قهر الهى را به نمایش مىگذارد، بسیار افزونتر و كوبندهتر از اینها است .
«فَسیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»(51)
و به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه السلام):
« یَومُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِم اَشَدُّ من یَوْمِ الظّالِم عَلَى الْمَظْلومِ؛ روز ستمدیده بر ستمكار سختتر است از، روز ستمكار بر ستمدیده.(52)
سایت تبیان مهری هدهدی
پینوشتها:
1- تـاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 6، ص 7؛ تاریخ یعقوبى، احمد بن ابى یـعـقـوب، ج 2، ص 258؛ كـامـل فـى التـاریـخ، ابـن اثـیـر، ج 4، ص 163؛ بـحـار الانـوار، محمدباقر مجلسى ،ج 45، ص 350.
2- مـعجم قبائل العرب، عمر رضا كحاله، ج 1، ص 148- 149؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 8، ص 303.
3- بحارالانوار، ج 45، ص 350؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 171.
4- بـحـارالانـوار، ج 45، ص 345؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادى، ج 1، ص 257؛ وفیات الاعیان، ابن خلكان، ج 4، ص 172.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 344؛ رجال كشى، ص 127.
6- مروج الذهب، ج 2، ص 315؛ انساب الاشراف، ج 6، ص 375.
7- الغـارات، ابـراهـیـم بـن مـحـمـد ثـقـفـى، ج 2، ص 517؛ كامل ابن اثیر، ج 2، ص 433.
8- انساب الاشراف، ج 6، ص 375؛ بحارالانوار، ج 45، ص 350.
9- همان .
10- مـقـتـل الحـسـیـن، عـبـدالرزاق موسوى مقرم، ص 167؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشى، ج 3، ص 454.
11- الاعلام، خیرالدین الزركلى، ج 8، ص 70.
12- بحارالانوار، ج 45، ص 352.
13- الارشاد، ص 205؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 355.
14- انساب الاشراف، ج 6، ص 376.
15- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169.
16- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 381؛ كـامـل ابـن اثـیـر، ج 4، ص 36.
17- مقتل الحسین(ع) ، ابى مخنف، ص 268-270.
18- انـسـاب الاشـراف، ج 6، ص 376- 377؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 116؛ مقتل ابى مخنف، ص 271؛ البدایة والنهایة، ج 8، ص 249.
19- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 169-170.
20- بحارالانوار، ج 45، ص 356.
21- انساب الاشراف، ج 6، ص 379.
22- مـروج الذهـب، ج 3، ص 74؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172؛ تاریخ طبرى، ج 5، ص 579.
23- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
24- تـاریـخ طـبـرى، ج 5، ص 581 و ج 5، ص 58؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
25- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
26- تاریخ طبرى، ج 5، ص 580؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 172.
27- البدایة و النهایة، ابن كثیر، ج 8، ص 270.
28- كامل ابن اثیر، ج 4، ص 173.
29- تاریخ طبرى، ج 6، ص 7؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 211.
30- بحارالانوار، ج 45، ص 365.
31- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
32- همان، ج 4، ص 170.
33- تاریخ طبرى، ج 6، ص 15؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 215.
34- انساب الاشراف، ج 6، ص 386؛ تاریخ طبرى، ج 6، ص 16؛ بحارالانوار، ج 45، ص 364- 365.
35- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 226.
36- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 218-210.
37- تاریخ طبرى، ج 6، ص 13؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 214.
38- تنقیح المقال، مامقانى، ج 3، ص 206؛ بحارالانوار، ج 45، ص 365.
39- تاریخ طبرى، ج 6، ص 14؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 214 .
40- تاریخ طبرى، ج 6، ص 20؛ كامل ابن اثیر، ج 4، ص 218.
41- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 265؛ فروع كافى، ج 5، ص 47.
42- مقاتل الطالبیین، ص 93.
43- الاخبار الطّوال، احمد بن داود دینورى، ص 293.
44- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32.
45- تاریخ طبرى، ج 6، ص 32، مصر.
46- تنزیه المختار، ص 14 ـ 13.
47- رحله، ابن بطوطه، ص 232.
48- اخبار الطوال، ص 296.
49- اهل بیت، توفیق اعلم، ص 517 .
50- پس از پنجاه سال پژوهشى تازه پیرامون قیام امام حسین(علیه السلام)، سید جعفر شهیدى، ص 193ـ 194.
51- شعراء، آیه 227.
52- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، ص 401، قصار 241.
استاد سیدجعفر شهیدى(ره) نیز در این باره مىگوید:
پـاسـخ صـریـح و قـاطـع امـام، تـكـلیـف را روشن كرد و سران شیعه شاد شدند و با خود گفتند: امام و محمد حنفیّه به ما اجازه قیام دادند.(38) آنان به كوفه بازگشتند و به مـخـتـار بـشـارت دادنـد و او را از مـاجـرا آگـاه سـاخـتـند و مختار با شادى گفت: " الله اكبر، مرا ابـواسـحـاق گـویـنـد. بـرخـیـزیـد و دسـت بـه كـار شـویـد و شـیـعـیـان را آمـاده قـیـام كنید."(39)
کلمه قشقایی از دو جزء قش و قایی تشکیل شده است جزء اول نام شهری بوده در ترکستان قدیم(ازبکستان کنونی)که امروزه شهر سبز نامیده میشود.جزءدوم نام نام یکی از 24 قبیله ترکان اوغوز میباشد قبیله قایی پس از مهاجرت به سوی قفقاز و قبچاق و اقامت طولانی در آنجا چند قسمت میشود عدهای راهی ترکیه شده و امپراطوری عثمانی را تشکیل میدهند و عدهای راهی فارس ودامنه های زاگرس میشوند و ایل قشقایی را بنیان میگذارند.جالب اینجاست سرزمین قوم قشقایی نیز به نام قشقا است . قشقه دریا نام رودی و ایالتی در ازبکستان است پس قشقاییها از قبیله قایی از ترکان ساکن شهر قش (شهر سبز کنونی)وسرزمین قشقه دریا آمده اند
. ایلی است ساکن فارس که به زبان ترکی تکلم میکنند. اصل آنان از قبیله قایی شهر قش در ایالت قشقادریاست که بسوی قبچاق وقفقاز مهاجرت کرده وپس از اقامت طولانی در آنجا رهسپار فارس وایران شده اند
قشقایی یکی از ایلات بزرگ ترک ایران است و ازایلهای بزرگ ایران از لحاظ جمعیت به شمار میرود. زبان قشقاییها ترکی قشقائی است که بسیار شبیه ترکی آذربایجانی است. قشقاییها شیعه جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقهمندند. مرکز اصلی این ایل فارس است.اما به دلیل وسعت اراضی وقلمرو در دیگر استان ها نیز ساکن میباشند از جمله:کهکیلویه وبویراحمد(گچساران و یاسوج)وچهارمحال وبختیاری(بروجن،سامان،فریدن)وبوشهر و خوزستان(هفتکل و سایر نواحی)واصفهان(صمیرم و شهرضاو...). قشقاییها در دورههای مختلف بهتدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شدهاند. عشایر ترکزبان در سراسر ایران پراکندهاند. استقرار ایلات ترک در مناطق گوناگون ایران در دوران سلجوقیان، مغولان، تیموریان و صفویه شدت یافتهاست. جمعیت ایل قشقائی نزدیک به ۱٫۵۰۰٫۰۰۰ یک میلیون و پانصدهزارنفر است.[نیازمند منبع]
شعری به زبان ترکی قشقایی
من حیرانام چرخ فلک اَلیندن ازل گؤندن خلقی دردَه سالاندیر
بیرین گؤررَنگ اوزاق سالوب ائلیندن بیرین غمخوار اِدیب اوتا یاناندیر
بو دؤنیادا هر کیم گؤردؤم بیر حالدا هِچ گؤرمَهدیم کجخیالی دؤز یولدا
نؤچه عاشق هنوز گؤزی گؤی خالدا قوجا عارف شیلال بویی کماندیر
هر کیمی که دلبر یوخو، دل یوخو باغچادیر کی خار واریدیر، گؤل یوخو
کیمسهیی کی خوشلوق اونا یول یوخو یاتان بختی هر دیارا گماندیر
بیرین گؤررَنگ بختییاردیر کامگار هر دم اونونگ عیش و نوشی برقرار
بیزَه بهره آغساق اِشَک طلبکار اوندان سورا یامان آرواد طوفاندیر
مظلوم چکَر رنج و محنت انتظار ظالم تاپار خلق مالینان اعتبار
ناکس بولور نیرنگاینن اقتدار دؤز یولونان سلطان اولماق یالاندیر
محسن دییَر شیرین عمرؤنگ باش اولور نازبالیشینگ بیردن اینچه داش اولور
یاخچی یامان راز و رمزینگ فاش اولور غافل اولمادؤنیا خواب گراندیر
* هر کسینگ هی وای (هر کی به هر کیه).
* تات گچیسیننگ قرخمچلیگ اورگَنیر (با بز روستاییها چیدن موی بز را یاد میگیرد - کنایه از آزمایش و تمرین روی مال دیگران).
* توتینگ شرفِه قِردِه تَنَفِه ( شرف رو بگیرین که طناب رو پاره میکنه - کنایه از عصبانیت و سر و صدا کردن بیجا).
* قَلبِر قیلانا دِیِر ایکِه دلیگ وارینگ دِر (یعنی از عیب خود اطلاع ندارد).
* گریدن گلنینگ ایکه داش النه (رعایت نکردن حق دیگران).